نویسنده:
امام محمد بن ادریس شافعی رحمه الله
ترجمة:
آيت الله العظمى
علمه سيد ابوالفضل ابن الرضا برقعي قمی
رحمه الله
بسم الله الرحمن الرحیم
مقدمه مترجم
»الحمدلله الذي هدانا بکتابه وصلی الله على نننبیه
وآله وأصحابه«
و بعد بدانکه جمیع علققوم اسققلمی و شققعب آن بققبرکت قققرآن و
استنباط و اسققتخراج از آیقات آن بوجققود آمققده از فقققه و اصققول و
تفسیر و علم رجال ،و درایه و تاریخ ،و خصوصا ً در تفسیر قرآن و
توضیح احکام و قوانین آن کتب بسققیاری از قققدیم و جدیققد نوشققته
شده و آن قدر زیاد است که احصاء و شمارة آن بسیار مشققکل و
تمیز و امتیازات هر یک از دیگر کار هر کسی نیست .البته آنان که
هانققد
السابقون السابقون بوده و به زمان نزول قرآن نزدیکققتر بود
متر و ارج زیققادتری دارد. کارشان و افکارشان و کتابشان طبعا ً مه
هانققد و
خصوصا آنان که از قوم عرب و بققه زبققان قققوم آشققناتر بود
ً
خصوصا ً کسانی کقه از قریقش و یقا از نزدیکقان رسقول خقدا و
جامع علم و عمل و زهققد و تقققوی ،مختصققر آنکققه جققامع الشققرایط
هاند .از جمله امققام معظققم و فقیققه مقققدم محمققد بققن ادریققس بود
الشافعی پسر عم رسول خدا که نسب او با رسول خدا در
یرسد که نسققب او چنیققن اسققت :محمققد جدشان عبد مناف بهم م
بن ادریس بن عباس بن شافع بن السائب بن عبید بققن عبققد یزیققد
بن هاشم بن مطلب بن عبد مناف القرشی الحجازی.
نسب و دانش و هم عقل و ادب و فهم او .و کتققاب »الموطققأ« را
از حفظ نزد مالققک فققرا گرفققت و حفققظ و قققرائت او مالققک را بققه
عجب آورد در حالی که شافعی سیزده ساله بود .سققپس بققه یمققن
رفت و متولی تدریس و تعلیم علققوم دینققی بققه دیگققران شققد و بققه
حسن اخلق و رفتار مشهور گردید .سپس به طققرف عققراق کققوچ
کرد و در اشتغال به علقوم جقدیت نمققود ،و بقا اعلققم العلمقاء آنجقا
محمققد ابققن الحسققن الشققیبانی شققاگرد امققام ابققوحنیفه مبققاحثه و
منققاظره کققرد و بققه نشققر علققم و حققدیث و سققنت رسققول خققدا
پرداخت ،و فضل و دانش او شهرت پیدا کققرد .حققتی آنکققه علمققای
معاصر او از او درخواست کردند که کتابی در اصول فقه بنویسققد
و عبدالرحمن بن مهدی که امام اهل حدیث زمان خققود بققود و هققم
چنین علمای دیگر مانند یحیی بن سعید القطان از علم و دانش او
در شگفت بودند و اینان و هم احمد بن حنبل امام حنققابله در حققق
یدیدند بتوسط او و همققت او دیققن خققدا یکردند و چون م
او دعا م
یشققود در یعنققی کتققاب خققدا و سققنت رسققول منتشققر و ترویققج م
یخواسققتند ،و پققس از نمازهای خود سلمتی و تأیید او را از خدا م
مدتی یعنی در سنة 199هجری به طرف مملکت مصر کوچ کرد،
و کتققب بسققیاری تصققنیف نمققود و نققام او در بلد اسققلمی شققهرت
یافت ،و از نواحی شام و یمن و عراق دانشجویان اسققلمی بققرای
کسب علوم دینی از او ،و خواندن و نسخه برداشتن کتققب او نققزد
یکردند .ربیع بن سلیمان مصری گوید :روزی دیققدم در او هجوم م
پشققگاه خانققة شققافعی نهصققد قققافله بققرای شققنیدن کتققب او بققار
هاند.
انداخت
-2تواضع و فروتنی او ،بققا اینکققه معاصققرین او ماننققد ائمققة
شیعه و مرشدان صوفیه هر یک بنابر نقل رواتشان مدعی کشققف
و کرامات بودند و بر خلف کتاب خدا هر کدام خققود را حجققت بققر
خلقق و معقدن وحقی و عقالم بقه ماکقان و مقایکون و محقل نقزول
یگفققت: یدانستند ،شافعی ابدا ادعایی نداشت و م ملئکة وحی م
من دوست دارم این مردم علم دین و کتاب خققدا و سققنت رسققول
را بیابند ،از من فرا گیرند و حرفی از آن را به من نسبت ندهند و
یفرمود: نامی از من به زبان نیاورند و نیز از او روایت شده که م
یدارم که خدای تعققالی حققق هرگاه با کسی مناظره کنم دوست م
احکام القرآن 4
های؟ گفت :از اهل مکققه و از ای جوان ،از اهل کجا و از کدام قبیل
قبیلة عبد مناف .گفت :خداوند تققو را شققرافت دنیققا و آخققرت داده
چرا فهم خود را در فقه مصرف نمی کنی که بر تو نیکوتر اسققت.
و شافعی در فنون طب و تیراندازی و اسب سواری نیز وارد بود،
و دارای هیبت و شجاعت بوده است .و در آخر ماه رجب 204هق
وفات کرد و قبر او در مصر مشهور است .رحمه الله علیه.
تألیفات شافعی
مؤلفات شافعی بسیار بوده .امام ابو الحسن مققروزی گفتققه :او
صد و سیزده کتاب در تفسیر و فقه و ادب تصققنیف نمققوده ،از آن
جمله کتاب »الم« که کتاب جامعی است در هفت جلققد بققزرگ .و
دیگر کتاب جامعی مزنی کبیر و صغیر و مختصققر آن دو و مختصققر
الربیع و مختصر البویطی و کتاب حرمله و کتققاب الحجققه و رسققالة
قدیمه و رسالة جدیده و امالی و املء و غیر اینها که امققام بیهقققی
جامع این کتاب ،یعنققی کتققاب احکققام القققرآن کتققب او را در کتققابی
بنام مناقب الشافعی ذکر کرده است .و نیز بققدانکه تمققام علمققای
هاند.
معاصرین شافعی از او تعریف و تمجید بسیار کرد
تذکر لزم
باید دانت کققه بسققیاری از فقهققاء و علمققاء از رمققوز و کلمققات و
هاند،
آیات قرآن استنباطاتی کرده و کتبی بنام احکام القرآن نوشت
از آن جمله :أحکام القققرآن علقی بقن موسققی بقن یققزداد القمققی و
یبکققرأحکققام القققرآن ابققی جعفققر الطحققاوی و أحکققام القققرآن أب
الجصققاص الققرازی و تلخیققص أحکققام القققرآن جمققال بققن محمققود
القونققونی السققراج و أحکققام القققرآن صققاحب نققور النققوار هنققدی و
أحکام القرآن اسماعیل القاضی المالکی و مختصر أحکام القققرآن
قاضی مالکی تألیف بکر بن علء القشققیری و أحکققام القققرآن ابققن
بکیر و أحکام القرآن أبققی بکققر بققن العربققی و أحکققام القققرآن ابققن
فرس و أحکام القرآن خزائلی فارسی و أحکام القرآن مترجم این
کتققاب سققید ابوالفضققل الققبرقعی القمققی .ولققی بقاعققدة» :الفضققل
للمتقدم والفضيلة لمن سبق« ،کتاب احکام القرآن امققام شققافعی
از تمام اینها سبقت گرفتققه و اگققر چققه تققألیف خققود امققام شققافعی
احکام القرآن 6
عم رسول خدا بود که آنچه از احکام قققرآن معرفققت آن بققر مققا
لزم بود بیان کرد.
و بیان او در کتبی که تصنیف شده در اصققول و احکققام پراکنققده
بود و من که برای آنها امتیازی قققائل بققودم ،آنهققا را در ایققن اوراق
بترتیب اختصار جمع آوری کققردم و در نقققل کلم بقققدر بیققان مققراد
اکتفا نمودم و از طول کلم احققتراز جسققتم و از کلم او در اصققول
فقه و استشققهاد بققه آیقاتی کققه محققل احتیققاج بققود بنهققایت اختصققار
قناعت نمودم و آنچه به این کتاب لیق بود گرد آوردم .و از خدای
رحیم مهربان خواستارم که مرا و نظرکنندگان به آنچه آورده بهره
بخشد .و ما را جزائی مانند جزاء اقتداکنندگان عطا کند.
بتحقیق امام شافعی در شرح و بیان سعی نموده و بقدر امکان
خیرخواهی خود را ادا کرده و بققه صققواب و برهققان اشققاره و آگققاه
کرده تا کسانی که به او اقتداء کنند مورد اطمینان خود را از دیققن
پروردگار یافته و به مذهب یقین رسیده باشند.
و ستایش خدا را که شرح صدر و وسعت فکر به ما داد و ما را
به صحت این اعتقاد رهنمون شد .و به او امیدواریم که بققر دسققت
ما این اعتقاد و آثار را اجققرا نمایققد و مققا را در آنچققه اذن و رضققای
یکنیم که ما را به اوست یاری کند .و به سوی او تضرع و زاری م
رحمت خود فرا گیرد و از عقوبت خود حفظ کند زیرا او آمرزنققده
و مهربان و فعال ما یشاء است ،و او ما را کققافی و وکیققل خققوبی
است.
»خبر داد« ما را ابوعبدالله محمد بن عبدالله الحافظ ،و گفققت:
ما را خبر داد ابوالولید حسان بن محمد الفقیه ،و او گفققت :مققا را
خبر داد ابوبکر احمد بن محمد بن عبیده که او گفت :ما از یققونس
بن عبدالعلی تفسیر زید بن اسلم را که از ابقن وهققب نققل شقده
یشنیدیم .پس یققونس بققه مققا گفققت :مققن اول بققه مجققالس اهققل م
یکققردم .ولققی شققافعی را دیققدم کققه یرفتققم و منققاظره م تفسیر م
یکند گویی وقت نزول قرآن حاضر بققوده چون شروع به تفسیر م
است.
و باز ما را »خبر داد« ابوعبدالله الحافظ کقه گفققت :مقا را خقبر
داد ابو الولیقد فقیققه کقه گفقت :مققا را خقبر داد ابقابکر حمقدون ،او
یگفت :کم وقتی بود که من بر شافعی گفت :از ربیع شنیدم که م
9 احکام القرآن
یهایش جدائی بسیار باشد .و آنچه در کتاب او )جل جلله( او و بد
باشد رحمت و حجت است ،هر کققس دانسققت و هققر کققه ندانسققت
نادان بود.
شافعی فرموده :مردم در دانش و علم درجاتی دارند هر کققس
یباشد .پس بققر طققالبین مقامش بقدر درجاتش در علم و دانش م
علم سزاوار است که کوشش کنند در زیاد کردن علم خودشققان و
بر هر پیش آمدی که پیش آید صبر کنند و در طلب علم نیت خققود
را بققرای خققدا خققالص کننققد ،چققه بققرای درک نصققوص و چققه در
استنباطات .و به سوی خدا توجه کنند در یاری بر طلب علم ،زیرا
خیری به کسی نرسد جز بیاری او .بتحقیق کسی که احکام خدا را
که در کتاب اوست بنص و استدلل درک نماید و خدا او را توفیققق
داده باشد که قول ً و عمل ً به آنچه دانسته عمل کنققد بققه فضققیلت و
برتری دینی و دنیائی خود رسیده و شققک از او بققر طققرف گققردد و
دل او بنور حکمت نورانی شود .و در دین مسققتحق مقققام امققامت
باشد.
پس از خدائی که ابتدا کرد به نعمققت خققود بققر مققا و هسققتی داد
قبل از استحقاق ما ،خواستاریم که نعمت را بر ما ادامه دهققد ،بققا
تهققا کققه مققا را
اینکه ما کوتاه و تقصیر کاریم در شکر نمققودن نعم
تها قرار داد و برای سایر مردم ما را شققاهد قققرار داد. بهترین ام
از او خواهانیم که فهم در کتاب خود به ما روزی کند .سپس درک
سنت رسول خود را .و توفیق دهد که قول ً و عمل ً حق او را ادا
کنیم تا برای ما موجب عطای زیادتری گردد.
بدانکه بر احدی از اهل دین خدا پیش آمدی نکند و حققوادثی رخ
ندهد مگر آنکه در کتاب خدا دلیلقی بقر راه هقدایت در آن ،موجقود
است .خدای عزوجل در سورة ابراهیم آیة 1فرموده:
)ابراهیم (1 /
13 احکام القرآن
یباشد.
طفل و هر مجنونی م
احکام القرآن 20
شافعی )رحمه الله( گوید :کلمة »الناس« در این آیه گفته شده
های که ایشان را خبر های که با رسول خدا بودند و بر عد بر عد
یآوردند و نیز بر عدة دشققمنی کققه علیققه ایشققان یدادند و خبر م م
جمع شده بودند .و معلوم است که همة مردم با رسول نبودند
و نیز همة مردم خبرآور نبودند و نیز همة مردم به دشمنی نیامققده
یشود هم بر سه نفر و هم بر بودند .و لیکن کلمة »ناس« گفته م
تمام مردم و هم بر بعضی از مردم .و ایققن صققحیح اسققت در کلم
که گفته شود :مردم به ایشان گفتند .و همانا گویندگان چهققار نفققر
بودند .و مقصود از کلمة »ناس« کسانیند که از احد برگشته بودند
و جماعت زیادی از مردم نبودند و آنانکه جمع شقده بودنقد غیقر از
آنان بودند که خبر جمع شدن را آورده بودنققد و غیققر از شققنوندگان
خبر بودند .و خدای عزوجل در سققورة بقققره آیققة 124فرمققوده﴿ :
جاَرةُ﴾» ،پقققس ح َوال ْ ِ
س َ ها الّنا ُقودُ َ قوا الّناَر ال ِّتي َ
و ُ فات ّ َُ
گهابترسققید از آتشققی کققه هیققزم و آتققش افققروز آن مققردم و سققن
باشند« ،پس کتقاب خقدا دللقت دارد بقر اینکقه آتقش افقروز دوزخ
بعضققی از مردمنققد ،زیققرا خققدای تعققالی در سققورة انبیققاء آیققه 101
فرموده:
)انبیاء (101 /
»آنان که حسن سابقه از نزد ما دارنققد ،از دوزخ و آتققش آن
بدورند«.
شافعی )رحمه الله( گوید :خدای عزوجققل در سققورة نسققاء آیققة
11فرموده:
)نساء (11 /
21 احکام القرآن
یشققود مگققر از و در بسققته داشققته باشققد( ،و نیققز دسققت بریققده نم
دزدی که سرقت او به قیمققت یققک چهققارم دینققار طل باشققد .و آیققة
تازیققانه در زانققی و زانیققه اسققت و سققنت بیققان کققرده کققه مقصققود
موردی است که طرفین بکر باشند نه بیوه.
و آیة سهم »ذوی القربی« عام است ،هر خویشاوندی را شامل
یشود و سنت بیان کرده که مراد بنی هاشم و بنی عبدالمطلب م
است نه سایر خویشان .و آیققة غنیمققت شققامل هققر غنیمققت جنگققی
اسققت ولققی سققنت بیققان کققرده کققه لبققاس مقتققول و اسققلحة او
مخصوص قاتل است .و تمام اینها تخصققیص داده عمققوم کتققاب را
بواسطة سنت .و اگر سنت نبود و استدلل به سنت نبود طهققارت
مها بود و اگر چه خف پوشیده باشد ،و هر کس نققام در شستن قد
یکرد صد تازیانه یشد و هر کس زنا م او سارق بود قطع دست م
یخورد و اگر چه بیوه بود ،و سهم ذوی القربی مال هر کس کققه م
خویشی با رسققول خققدا داشققت بققود ،و اسققلحة مقتققول خمققس
داشت مانند غنائم دیگر.
فصل:
خدا در کتاب خود
پیروی از سنت رسول
را واجب کرده
»خققبر داد مققا را« ابوعبققدالله الحققافظ ،گفققت :خققبر داد مققا را
ابوالعباس گفت :ربیع ،گفت :شافعی )رحمه الله( فرموده :خققدای
از برای دین و امر و کتاب خققود رسققول خققود را علققم و نشققانه
قرار داد ،بواسطة آنکه طاعت او را واجب و عصققیان او را حققرام
نمود .و فضیلت او را آشکار کرد بواسطة آنکه ایمان به خود را بققا
ایمان با رسول مقرر نمود .پس خققدای تبققارک و تعققالی در سققورة
نساء آیة 136فرمود:
) نساء
.(136 /
»ای مؤمنان ،به خدا و پیامبر او ایمان آورید«.
و در آیة 62سورة نور فرموده:
)نور (62 /
»همانا مؤمنین کسانیند که به خدا و رسول او ایمان آورند و
یاذن او اقدام ننمایند«.
هرگاه با او در امری حاضر باشند ب
پققس رسققول را راهنمققای ایمققان قققرار داد کققه دیگققران تققابع او
های بققهباشند .ایمان به خدا سپس به رسول او .پققس اگققر بنققد
خدا ایمان آورد و به رسول او ایمان نیاورد هرگز نام مؤمن کامققل
) (1بر او گفته نشود تا آنکه به رسول او ایمان آورد.
-در اصل نص امام شافعی رحمه الله نیز اینطور آمده: 1
م ّ
س َ ل و َ عل َي ْ ِ
ه َ ه َصّلى الل ّ ُه َسول ِ ِ ن ب َِر ُ
م ْ ؤ ِ ول َ ْ
م يُ ْ عب ْدٌ َ
ه َ
ن بِ ِ م َوآ َ فل َ ْ
» َ
َ
ه
سول ِ ِن ب َِر ُ م َؤ ِحّتى ي ُ ْ
دا َ ،ن أب َ ً ما ِ لا ِْ
لي َ ما ِم كَ َس ُ ها ْعل َي ْ ِع َ م يَ َ
ق ْ لَ ْ
25 احکام القرآن
شافعی )رحمه الله( فرموده :و خدای تعققالی بققر مققردم واجققب
تهای رسول خود را ،و در کتاب خود کرده پیروی وحی خود و سن
در سورة بقره آیة 129فرموده:
)بقره (129 /
»خدایا ،در میان ایشان رسولی از خودشان برانگیز تا آیققات
تو را بر ایشان بخواند و کتاب و حکمت به ایشان بیققاموزد و
ایشان را پاک سازد ،همانا تو عزیز و حکیمی«.
و در سورة آل عمران آیة 164فرموده:
)رعد (39 /
یکنققد و آنچققه را بخواهققد اثبققات
»خدا هر چه بخواهد محققو م
کند«.
یکنققد و وجققوب آنچققه
گفته شده :وجوب آنچه را بخواهد محو م
یکند ،و ایقن شقبیه اسقت بقه آن آیقة دیگقر کقه در
بخواهد اثبات م
سورة بقره آیة 106دللت دارد ،و خدا داناتر است ،که فرموده:
اقامه کرد مغرب را چنین .سپس عشاء را نیز چنیققن ) ،(1پیققش از
آنکه خدا آیة نماز خوف را کققه در سققورة بقققره و در سققورة نسققاء
آمده نازل کند که نماز خوف در سورة بقره آیة 239است و هققم
در سورة نساء آیة ،101خدای تعالی فرماید:
)بقره .(239 /
»و اگققر ]از دشققمن[ ترسققان بوديققد ،در حققال راه رفتققن يققا
سواره ]نماز را به جاى آوريد[«.
)نساء (101 /
»و چون پا به سفر در زمین حرکت کردیققد ،اگققر از فتنققه )و
حملة( کفار خوف داشتید ،بر شما بققاکی )و گنققاهی( نیسققت
که نماز خود را قصر کنید«.
و در آیة 102فرموده:
)نساء (102 /
یگویند برای آنکه قدم مجاهدین پاره پققاره شققداین غزوه را ذات الرقاع م
یبستند ،زیرا سنگلخ بود .و چون از دشمن و بر قدم خود پاره پاره کهنه م
وحشت داشتند نماز خوف خواندند.
-متفق عليه] ،صحيح بخاري ) ،319 /1حديث ،(900 :صحيح مسلم )/1 1
،574حديث.[(839 :
فصل :
استشهاد شافعی
به آیات در ابطال
استحسان
»خبر داد ما را« ابوسعید بن ابی عمققرو ،گفققت :خققبر داد مققا را
ابوالعبققاس محمققد بققن یعقققوب ،گفققت :خققبر داد مققا را ربیققع بققن
سلیمان ،گفت :شافعی )رحمه الله( فرمققوده :حکققم خققدا ،سققپس
حکم رسول الله ،سپس حکم مسلمین .دلیققل اسققت بققر اینکققه
برای اهل فتوی و یا حاکم جایز نیست حکم کنقد و یقا فتقوی بدهقد
مگر از جهت خبر لزم العمل ،و آن کتاب است ،سپس سنت و یققا
آنچه اهل علم بدون اختلف گفته باشند و یا قیاس بر بعض این .و
جایز نیست برای او که حکم کند و یققا فتققوی دهققد بققه استحسققان.
زیرا استحسان واجب نبوده و در یکی از ایققن معققانی نبققوده .و در
ضمن احتجاج نموده به قول خدای تعالی در سورة قیققامه آیققة 36
که:
) قیامه /
(36
یشود«.
یکند که بیهوده رها م
»آیا انسان گمان م
شافعی )رحمه الله( فرموده :اهل علم اختلف ندارنققد در آنچققه
دى« کسی است که نه مققورد امققر باشققد و س َ
هام که »ال ّ
من دانست
نه مورد نهی ،و آنکه فتوی دهد و یا حکم کند به آنچه مأمور نشده
بتحقیق خقود را در معقانی سقدی جقایز دانسقته ،و بتحقیقق خقدای
هام ،وعزوجل او را با رأیش رها نکققرده کققه بگویققد :آنچققه خواسققت
ادعائی کنقد کقه ققرآن بقر خلف او نقازل شقده ،خقدای تعقالی بقه
رسول خود در سورة انعام آیة 106فرموده:
)انعام (106 /
»آنچه را که از پروردگارت نازل شده پیروی کن«.
و در سورة مائده آیة 49فرموده:
احکام القرآن 44
الحاكم ) 523 /2حديث ،(3791 :و حاکم در مورد این حدیث می گوید:
»صحیح السناد« و ذهبی نیز به صحت آن حکم کرده است ،و آلباني مي
گوید :حسن است.
45 احکام القرآن
وحی نازل شد آنان را خواست ،و ملعنه کرد بیقن ایشقان چنقانکه
خدا امر کرده بود ) .(1شافعی کلم را با استدلل به کتاب و سققنت
و دلیل عقلی بسط داده در رد حکم استحسانی نه قیاس بر کتاب
و سنت و اجماع.
-نگا :صحیح بخاری ) ،2014 /5حدیث ،(4959 :صحیح مسلم )/2 1
،1129حدیث.(1492 :
فصل :
در آنچه شافعی از
آیات متفرقه
تفسیر فرموده
»خبر داد ما را« ابققو سققعید ،گفققت :خققبر داد مققا را ابوالعبققاس،
گفت :خبر داد ما را ربیع ،گفت :شافعی فرموده :خدای تعققالی در
سورة احقاف آیة 9به رسول خود فرموده:
»خبر داد ما را« محمد بن عبدالله الحافظ گفقت :خقبر داد مقرا
ابوبکر احمد بقن محمقد بقن یحیقی المتکلقم گفققت :خقبر داد مقا را
اسحاق بن ابراهیم البسققتی گفققت :حققدیث کققرد مققرا ابراهیققم بققن
حرب بغدادی که از شافعی در اثنای طواف )کعبه( در مکه سؤال
شد از قول خدای تعالی در سورة مائده آیة :118
﴿
.﴾
)مائده (118 /
»اگر ایشان را عذاب کنی بندگان تو هستند و اگققر بیققامرزی
ایشان را پس بتحقیق تو خود عزیز حکیمی«.
فرمود :اگر عذاب کنی که ایشان بندگان تو اند و اگققر بیققامرزی
و اجل ایشان را عقب اندازی و بقر ایشقان منققت بگقذاری بتقوبه و
مغفرت.
»خبر داد ما را« ابو عبدالرحمن محمد بن الحسین السلمی کققه
یگوید :شنیدم جعفققر م محمد بن عبدالله بن شاذان م
گفت :شنید
یگویققد :از
یگوید :شنیدم ربیع بقن سقلیمان م بن احمد الخلطی م
شافعی سؤال شد از قول خدای تعالی در سورة بقره:
﴿
) .﴾ البقرة.(155 :
»و البته البته شما را به مقداری از ترس و گرسققنگی و
یکنیم ،وسها و محصولت امتحان م لها و نف
کاهش ما
صابران را )به پاداش( مژده بده«.
فرمود :خققوف ،تققرس از دشققمن اسققت ،و جققوع گرسققنگی مققاه
رمضققان اسققت ،و نقققص امققوال زکققات اسققت ،و انفققس ،امققراض
است ،و ثمرات ،صدقات است ،و صابرین را بشارت بده بققر ادای
آنها.
احکام القرآن 50
»خبر داد ما را« ابو عبدالله الحققافظ ،گفققت :خققبر داد مققرا ابققو
عبدالله الزبیر بن عبدالواحققد الحققافظ اسققترآبادی ،گفققت :شققنیدم
یگوید :مزنی و ربیع گفتند کققه ابوسعید محمد بن عقیل فاریابی م
ما روزی نزد شافعی بودیم که مققردی آمققد و بققه او گفققت :سققؤال
کنم؟ شافعی گفت :سققؤال كققن .او گفققت :چققه چیققز در دیققن خققدا
حجت است؟ شافعی گفت :کتاب خدا ،او گفت :دیگر چه؟ گفققت:
سنت رسول خدا ،او گفت :دیگر چه؟ گفت :اتفاق امت ،او گفت:
از کجای کتاب خدا اتفاق امت را گفقتی؟ پقس شقافعی تقدبر کقرد
ساعتی ،آن مرد گفت :تققو را سققه روز مهلققت دادم بققرای جققواب،
پس رنگ شافعی تغییققر کققرد ،سققپس شققافعی رفققت و چنققد روزی
بیرون نیامد ،پس روز سوم از خانه بیرون آمققد و بققزودی آن مققرد
سائل آمد و سلم کرد و نشسققت و گفققت :حققاجت مققن چققه شققد؟
نطا ِش ني ْ َ
ن ال ّ
من َ شافعی )رحمه الله( گفت :بلی﴿ ،أعوذُ ِبالل ّ ِ
ه ِ
حي نم ِ﴾ و آیققة 115سققورة ن الّر ِ
من ِ
ح َ سم ِ الل ّ ِ
ه الّر ْ جيم ِ﴾ ﴿ب ِ ْ
الّر ِ
نساء را که در حجیت اتفاق امت است برای او خواند:
سققه مرتبققه خوانققدم تققا بققر ایققن آیققه واقققف شققدم و ایققن حکققایت
هام در کتاب مدخل. طتر از این است ،من نقل کرد مبسو
»ما را خبر داد« محمد بن عبققدالله الحققافظ گفققت :شققنیدم ابققو
یگویققد :شققنیدم ابققا عبققداللهمحمد جعفر بن محمد بققن الحققارث م
یگویققد:الحسین بن محمققد بقن الضققحاک معققروف بققه ابققن بحققر م
یگویققد :شققنیدم ابققن هققرم شنیدم اسققماعیل بققن یحیققی المزنققی م
یگوید :شنیدم شافعی در آیة 15سورة مطففین القرشی م
﴿
.﴾
»اين چنين نيست كه آنان مىپندارنققد ،بلكققه اينققان در آن
روز از پروردگارشان محجوباند«.
یگوید :چون ایشان را در غضب خققود محجققوب کققرد در ایققن م
یبینند.
دلیل است که او را در حال خوشنودی م
»ما را خبر داد« ابو عبدالله محمد بن حیان القاضی گفت :خبر
داد ما را محمد بن عبدالرحمن بققن زیققاد گفققت :خققبر داد مققرا ابققو
یحیی الساجی و یا با مشافهه مرا اجازه داد گفت :حدیث کققرد مقا
را ربیع که گفت :از شققافعی )رحمققه اللققه( شققنیدم کققه در تفسققیر
یگفت :مشیت مخصققوص اوسققت نققه خلققق کتاب خدای عزوجل م
او ،و مشیت ارادة او است ،خدای عزوجققل در سققورة انسققان آیققة
30و در سورة تکویر آیة :29
﴿﴾
﴿
) ﴾ انسان و تکویر /
30و (29
یشود مگر آن که خدا بخواهد«.
»خواست شما نم
یفرمایققد :پققس بققه خلققق خققود اعلم کققرد کققه مشققیت مققؤثرم
مخصوص او است.
»ما را خبر داد« ابقو عبقدالله الحقافظ گفقت :خقبر داد مقرا ابقو
احمد بققن الحسققن ،گفققت :خققبر داد مققا را عبققدالرحمن بققن محمققد
الحنظلققی ،گفققت :خققبر داد مققا را ابوعبققدالملک بققن عبدالحمیققد
المیمونی ،گفت :حدیث کرد مرا ابوعثمققان محمققد بققن محمققد بققن
ادریققس الشققافعی گفققت :شققنیدم شققبی پققدرم بققا حمیققدی سققخن
احکام القرآن 52
است که سؤال کنند از چیزی که حققرام نبققوده ،پققس اگققر خققدا در
کتاب خود و یا بر زبان رسول خود حققرام کنققد ،حققرام ابققدی گققردد
مگر آنکقه خقدا حرمقت آن را نسقخ کنقد در کتقابش و یقا بقر زبقان
رسولش سنتی را به سنتی.
»ما را خبر داد« ابوعبققدالله الحسقن بقن محمقد بقن فنجققویه در
دامغان ،گفت :خبر داد ما را فضل بن فضل کندی ،گفققت :حققدیث
کرد مققا را زکریقا بقن یحیققی السققاجی ،گفققت :شققنیدم ابققا عبققدالله
یگویققد :شققنیدم شققافعی )رحمققه اللققه()بققرادرزادة ابققن وهققب( م
یگوید :امت بر سه معنی اسققت :اول ،بمعنققی دیققن ماننققد قققول م
خدای تعالی در سورة زخرف آیة :22
)زخرف (22 /
»ما پدران خود را بر دینی یافتیم«.
دوم ،بمعنی زمان ،مانند قول خدای تعالی در سورة یوسف آیة
:45
)یوسف (45 /
»پس از زمانی بیاد آورد«.
سوم ،بمعنی مقتدا و معلم ،مانند قول خققدای تعققالی در سققورة
نحل آیة :120
)نحل /
(120
»ابراهیم مقتدا و معلم و برای خدا خاضع بود«.
یباشد(. )البته معنی دیگر امت بمعنی فرقه و طائفه م
»ما را خبر داد« ابو عبققدالله الحققافظ ،گفققت :حققدیث کققرد مققرا
ابوبکر احمد بن محمد بن ایوب الفارسی مفسققر ،گفققت :خققبر داد
ما را ابوبکر محمد بن صالح بن الحسن البستانی در شیراز ،گفت
خبر داد مققا را ربیققع بققن سققلیمان المققرادی ،گفققت :خققبر داد مققا را
محمد بققن ادریققس الشققافعی )رحمققه اللققه( گفققت :خققبر داد مققا را
55 احکام القرآن
تحقیق آنست که گناهققان جوانققح کققه منحصققرا قلققبی اسققت و مربققوط بققه
سر واجب نیست و هرگاه سنت بر این دللت کرد پس معنقی آیقه
یشود که هر کس جزئی از سرش را مسح کرد او را کافی این م
است.
قققول خققدای تعققالی ﴿ :
﴾ شافعی )رحمه الله( گوید :ما به فتققح
یکنیققم بمعنققای» :اغسلوا أرجلکم«، »أرجلکققم« ،قققرائت م
»پاهای خققود را بشققوئید« .گویققد :و نشققنیدم مخققالفی در اینکققه دو
کعب را که خدای عزوجل ذکر کرده ،دو کعبی است که بققال آمققده
و آن دو ،محل جمع ساق و قققدم اسققت ،و اینکققه شسققتن بققر آنهققا
مهای خود را تققا شسققتن دو است .گویا معنی چنین است که» :قد
یگوینققدکعب بشوئید« .و در غیر این روایت گفته ،کعب را کعب م
چون از محل خود بال آمده و خققارج شققده و بققه روغنققی کققه جمققع
یگویند ،کعب سمن ،و پسققتان چققون بققال شده و روی هم رفته ،م
رفت آن را کعب گویند.
شافعی )رحمه الله( گوید :در روایت مققا از ابققی سققعید و اصققل
مذهب ما این است که بشوید هر طور خواسته باشققد ،و اگققر چققه
قطعه قطعه باشد ،زیرا خدای تبققارک و تعققالی فرمققوده ﴿ :
. ﴾
شافعی )رحمه اللققه( فرمققوده :و رسققول خققدا وضققو گرفققت
چنانچه خدا امر کرده بققود و ابتققدا کققرد بققه آنچققه خققدا بققه آن ابتققدا
کرده ،پس بهققتر ایققن اسققت کققه بققر وضققوگیرنده در وضققو دو چیققز
است :اول اینکه ابتدا کند به آنچه خدا و رسول ابتدا کرده ،و دیگر
اینکه به تمام و کمال انجققام دهققد .و ایققن مسققئله شققبیه اسققت بققه
مسئلة صفا و مروه که خققدای عزوجققل در سققورة بقققره آیققة 158
یفرماید:
م
) بقره (158 /
»براستی که صفا و مروه از شعائر خدا است«.
59 احکام القرآن
پس رسققول خققدا در طققواف ابتققدا کققرد بققه صققفا ،و فرمققود:
یکنیم به آنچه خدا به آن ابتدا کرده است«).(1 »ابتدا م
تها و دو پاها را با هم ذکر کققرده و شافعی گوید :و خدا دو دس
من دوست می دارم که ابتدا شود به راست ،و اگر بقه چقپ ابتقدا
کرد بد کرده ولی اعاده بر او نیست.
و در قققققول خققققدای عزوجققققل ﴿ :
﴾...
تهایتان را «....تها و دس ق »هرگاه به نماز برخیزید بشوئید صققور
شافعی )رحمه الله( گوید :ظاهر این است که هر کس برای نمققاز
یکند بر او اسققت کققه وضققو گیققرد .و محتمققل اسققت کققه در قیام م
مورد خاصی نازل شده باشد .و شنیدم از یکی از کسققانی کققه بققه
یکرد این آیه نازل شده در حق آنققان کققه از قرآن دانا بود گمان م
یکنققم صققحیح گفتققه باشققد ،زیققرا در
هاند .و گمققان م
خواب برخاست
سنت دلیلی اسقت کققه هققر کققس از خققواب برخاسقته وضقو گیقرد.
شافعی )رحمه الله( گوید :وضوئی که خدا ذکر کرده بقا راهنمقائی
سنت ،بر کسی است کقه بقول و غقائطی نکقرده ،امقا اگقر بقول و
غائط کرده باید استنجاء کند با آب و یا با سنگ .زیرا بول و غققائط
هانقد .و اگقر بقا سقنگ نجسند و بقا جقزئی از بقدن تمقاس پیقدا کرد
استنجاء شود باز با آب شسته شود نزد مققن بهققتر اسققت .و گفتققه
شده که قققومی از انصققار بققا آب اسققتنجاء مققی کردنققد و آیققة 108
سورة توبه
)توبه (108 /
»در آن مسجد مردانی هستند که پاک شدن خود را دوسققت
یدارد«.
یدارند و خدا پاکان را دوست م
م
نازل شد.
شافعی )رحمققه اللققه( گویققد :و معقققول اسققت کققه چققون خققدای
تعالی غائط را در آیة وضو ذکر کرده ،غققائط تخلققی اسققت و چققون
تخلی کرد بر او وضو و واجب است .سپس شافعی )رحمققه اللققه(
از غیر کتاب حجت آورده در وجوب وضققو بواسققطة بققا د و بققول و
یشود از راه حدث .و در قققول مدی و ودی و غیر اینها که خارج م
خدای تعالی» ﴾ ﴿ :یا با
زنان نزدیکی نمودید« که در آیة 43سققورة نسققاء و آیققة 6سققورة
مائده آمده .شافعی )رحمه الله( گویققد :خققدای تعققالی ذکققر کققرده
وضو را بر آنکه بر خیزد به نمققاز ماننققد آنکققه از خققواب برخیققزد .و
ذکر کرده طهارت جنقب را ،سقپس بعقد از آن فرمقوده ﴿ :
» ﴾ و اگقققر شقققما
بیمار و یا بر سفر بودید و یا یکی از شما از محل غققائط آمققد و یققا
مس کردید زنان را و آبی نیافتید تیمم کنیققد« .پققس گویققا وضققو را
واجب دانسته از غائط و واجب دانسته از لمس با زنان .پس گویا
مقصود لمس بدست و بوسققه اسقت نقه جنقابت .سققپس اسققتدلل
کرده به اخباری که ذکر کرده است .ربیع گوید :مقصود از لمققس،
یبینقی کقه رسقول خقدا نهقی لمس با کف دست اسقت ،آیقا نم
کرده از خرید ملمسه ،ملمسه این است که مرد به جامه دسققت
بمالد و زیر و رو نکند .چنانکه شققاعری لمققس را در رسققیدن کققف
دست دست استعمال کققرده ،و چنیققن یققافتم در کتققابم .و بتحقیققق
هاند که گفت :خبر داد مققا را دیگران از ربیع از شافعی روایت کرد
ابو عبدالرحمن السلمی ،گفت :خبر داد مققا را حسققین بققن رشققیق
المصری باجازه ،گفت :خبر داد مققا را احمققد بققن یحیققی بققن حریققر
یگوید :پقس معنقائی کققه النحوی ،گفت :شنیدم ربیع بن سلیمان م
از شافعی نقل شد ذکر کرده.
خبر داد ما را ابو سعید از ابو العباس از ربیع که شافعی )رحمه
الله( گوید :خدای تعالی در سورة نساء آیة 43فرموده:
61 احکام القرآن
خدا معطل شدند و آبی نداشتند و خدا آیققة تیمققم را نققازل کققرد
های از قریش و اهل علم به تاریقخ و غیقر ایشقان مقا را بقه ) .(1عد
این مطلب خبر دادند و در آن حدیثی از مالک رسیده که در کتققاب
معرفت ذکر شده.
»ما را خبر داد« ابو سعید بن ابی عمرو از ابو العبققاس از ربیققع
که شافعی )رحمه الله( گفت :خدای تعالی فرمققوده ﴿ :
» ،﴾ خققاک پققاکی را
قصد کرده تیمم کنید« ،گوید :هر چه به آن صققعید گفتققه شققود کققه
مخلوط بقه نجاسقت نباشقد تیمقم بقه آن خوبسقت .و صقعید گفتقه
یشود مگر به خاک دارای غبار .و اما بیابان زبر و درشت و تققل نم
ریگ ،پس به آن صعید گفته نشود.
و بهمین اسناد شققافعی گویققد :خققدای تعققالی فرمققوده ﴿ :
﴾ تا آخر ،و در ذیل آن
فرمقققققققققققققوده ﴿ :
» ،﴾... و اگققر
بیمار و یا مسافر بودید و یا یکی از شما از قضای حاجت آمد و یققا
با زنان آمیزش نمودید و آبی نیافتید پس تیمم کنید «...کققه دللققت
دارد بر اینکه تیمم مباح است در دو حالت :یکی سفر و نایابی آب
و دیگر مرض بیماری ،در حضر باشد و یققا در سققفر ،و دللققت دارد
کققه بققر مسققافر اسققت طلققب آب ،زیققرا فرمققوده ﴿ :
،﴾ و هر کس بیرون رفت از شهر خققود
یکنققد ،کوتققاه باشققد و یققا
به جای دیگر ،اسم مسافر بر او صدق م
طولنی ،و از سنت دلیلققی نیسققت کققه بعضققی از مسققافرین تیمققم
بکنند و بعضی نکنند .پقس ظقاهر ققرآن اینسقتکه هرکقس مسقافر
باشد چه نزدیک و چه دور تیمم کند .شققافعی )رحمققه اللققه( گویققد:
هرگاه مریض شد ،چه در حضر و چه در سفر ،واجد آب باشد و یا
نباشققد ،تیمققم کنققد ،و مققرض اسققم جققامعی اسققت بققرای امققراض
-نگا :صحیح بخاری ) ،127 /1حدیث ،(327 :صحیح مسلم )،279 /1 1
حدیث.(367 :
63 احکام القرآن
مختلفه .پس آنچه شنیدم این است که برای مرد اسققت کققه تیمققم
یترسد که تلققف کند در جراحت ، ،زیرا در همة اینها از مس آب م
شود و یا مرض زیاد گردد .و در قدیم بروایت زعفرانی از او گفته
که :اگر از رسیدن آب ترس تلف و یا شدت مرض دارد تیمم کند.
ویطی گوید :هرگاه بترسد از رسیدن آب که بمیرد و و در کتاب الب ُ َ
یا زیاد گردد که بیشتر شود تیمم کند و نماز بجا آرد ،و اعاده بر او
نیست ،زیرا خدا برای مریض تیمم را مباح نمققوده اسققت .و گفتققه
شده که آن مرض ،جراحت و جدری و آنچه به معنی این دو بوده،
باشد .و تب و مانند آن نیست .و همچنین چشم درد و غیر آن.
تهققا
شافعی )رحمه الله( گوید :در روایت ما خدا برای نمققاز وق
تهققا حققق نققدارد نمققاز کنققد .و قرار داده ،پس احدی قبل از آن وق
همانا امر شده به قیام به آن ،چون وقت آن داخل شد .و همچنین
امر شده به تیمم وقت قیام نماز و نایابی آب .پس کسی که تیمم
کرد برای نمازی قبل از وقت نماز و قبل از طلب آب برای نمققاز،
حق ندارد با آن تیمم نماز بخواند.
»ما را خبر داد« ابو سقعید از ابقو العبقاس از ربیقع کقه شقافعی
)رحمه الله( گوید :و همانا گفتم :با آبی که غیر با آن وضو گرفتققه،
سُلواغ ِفا ْ یفرمایققدَ ﴿ :مردی وضو نگیققرد زیققرا خققدای عزوجققل م
هك ُم َ
م﴾ و معقققول ایققن اسققت کققه صققورت شسققته دي َك ُ ْ
وأي ْ ِ جو َ ْ َ و ُُ
یشود مگر با آب ابتدائی) ،نه آب استعمال شده( ،سپس بر او نم
در دو دست هم نزد من مانند حکم صورت اسققت کققه بایققد بققا آب
ابتدائی بشوید .پس اگر با آبی کققه صققورت را شسققته اعققاده دهققد
گویا بین دو دست و صورت را مساوی ننموده ،و بتحقیققق رسققول
یگرفت. خدا برای هر عضوی آب جدیدی م
و بهمیققن اسققناد شققافعی )رحمققه اللققه( گویققد :خققدای عزوجققل
م إَلننى جل َ ُ هك ُم ﴾...تننا ﴿ َ
كنن ْ وأْر ُ
َ جننو َ ْ سننُلوا ُ
و ُ غ ِ فا ْ فرمققودهَ ﴿ :
ن﴾ امر خدا به شستن کعققبین شققده و ایققن امققر بققرای هققر ال ْك َ ْ
عب َي ْ ِ
وضو گیرنده است ،و احتمال دارد برای بعضی از وضققو گیرنققدگان
نباشد پس مسح رسول خدا بر روی خققف و مققوزه دللققت دارد
که مسح بر کعب بر کسی است که خف ندارد ،و بر خف یا موزه
وقتی است که موزه را با کمققال طهققارت پوشققیده باشققد .چنققانکه
نماز رسول خدا ،دو نماز را بققا یققک وضققو ،و چنققد نمققاز بققا یققک
احکام القرآن 64
)بقره .(222 /
یکنند از تو دربارة حیققض زنققان ،بگققو در آن »و سؤال م
هگیری آزاری است ،پققس در وقققت حیققض از زنققان کنققار
کنید و با ایشان آمیزش نکنید تا پاک شوند.
پس روشن کرده که زن حائض طاهر نیست و ما را امققر کققرده
که نزدیک او نشویم تا پاک شود .و نه وقتی که پققاک شققد تققا آنکققه
تطهیر یعنی غسل کنققد و از کسقانی شققود کققه نمققاز بققری او جققایز
است.
و در ققققول خقققدای تعقققالی ﴿ :
» .﴾پققس چققون تطهیققر کردنققد ،از
آنجا که خدا امرتان کرده و مقرر داشته )طریققق طققبیعی( نزدیققک
هانققد کققه
ایشان بیائید« .گوید :بعضققی از اهققل علققم بققه قققرآن گفت
چون تطهیر کردند از جائی که خققدا شققما را امققر کققرده بققا ایشققان
آمیزش و نزدیکی کنید یعنی در ُقبل که محل حیققض اسققت ،و آیققه
هگیری از تمام بدنشان در محتمل اینست .و محتمل است که کنار
هگیری از هنگام حیض باشد .و سنت رسول دللت دارد که کنار
زیر لنگ ناف به پایین است و بالتر مباح است.
شافعی )رحمه الله( گوید :بیان کردیم در قول خققدای تعققالی﴿ :
» ،﴾ تا پاک شوند« که زنان حیض
شده در حال طهارت نیستند ،و خدا بر جنب حکم کققرده کققه نمققاز
نکند تا غسل کند ،پس بیققان شققده مققدتی بققرای طهققارت از جنققب
نیست مگر غسل ،و برای طهارت حائض مدتی نیست مگر رفتققن
حیققققض ،سققققپس غسققققل .زیققققرا خققققدا فرمققققوده ﴿ :
» ،﴾تققا پققاک شققوند« ،و ایققن گذشققتن حیققض
است ،و جملققة» ،﴾ ﴿ :پققس چققون
تطهیر کننققد« یعنققی بغسققل ،زیققرا سققنت دللققت دارد کققه طهققارت
حائض غسل است .و دللت دارد بر بیان آنچه خققدا در کتققاب خققود
راهنمائی کرده که حائض نماز نخواند ،پس حدیث عایشققه را ذکققر
کققرده کققه بققه او فرمققوده» :بققه خانققة کعبققه طققواف مکققن تققا پققاک
احکام القرآن 66
شوی« ،دللت دارد که نماز نخواند زیرا حققائض غیققر طققاهر اسققت
مققادامی کققه در حیققض اسققت ،و لققذا خققدا فرمققوده ﴿ :
،﴾ تا پاک شوند.
شافعی )رحمه اللققه( گویققد :خققدای تعققالی در سققورة بقققره آیققة
239-238فرموده:
) ...بقره (239-238 /
نتر را محققافظت کنیققد و بحققال
»همققة نمازهققا و نمققاز میققا
فروتنی برای خدا قیام کنید .و اگر از دشمنی خوف داشتید،
پس پیاده یا سواره نماز را بخوانید«.
پس چون خدا در تأخیر نمازهققا در حققال خققوف اجققازه نققداده .و
اجازه داده که هر طور ممکن است پیقاده یقا سقواره نمقاز را بجققا
آورند ،و در سورة نساء آیة 103فرموده:
)نساء (103 /
»نماز بر مؤمنین بوقت معین واجب و نوشته شده«.
و هر کس از عقلء بققالغ شققد بققترک نمققاز و تققأخیر از وقققت آن،
عصیان کرده اگر فراموش نکرده باشد .و حائض بالغه و عاقله به
یاد نماز است و طاقت آن را دارد .و حکم خدا این بود کققه زوج او
در حال حیض نزدیک او نشود .و سنت رسول خدا دللت کرده
که هرگاه بر زوج خود حرام بود نماز بر او حرام است .ایققن دلیققل
است که واجب الهی در ایام حیض از او زائل شققده در حققالی کققه
67 احکام القرآن
یدانست که سورة جدیدی نازل و سورة قبل تمام بسم الله ...م
شده است(.
»خبر داد ما را« ابو سعید از ابی العباس از ربیع از شافعی کققه
گفت :خدای تبارک و تعالی در سورة مزمل آیة 4به رسققول خققود
فرموده:
)مزمل (4 /
»و قرآن را بتأنی و ترتیب قرائت نما بتأنی کامل«.
پس کمترین ترتیل ترک عجله در قرآن است .و هر قدر بیشققتر
بسم الله را ظاهر سازند در قرآن نزد من بهتر است مققادامی کققه
زیاد کشش در آن نیاید.
در کتاب »المختصر الکبیر« در ذیل روایققت ابققوابراهیم المزنققی
خواندم از شافعی )رحمه اللققه( کققه فرمققوده :خققدای عزوجققل بققر
رسول خود نازل نمود وجوب قبله را در مکه پس او در کنققاری
یکرد بطققوری کققه رو بققه مسققجد الحققرام و بیققت المقققدس نماز م
یکققرد
باشد ولی چون به مدینه هجرت کرد رو به بیت المقققدس م
یکققرد .و او
در حالی که شققانزده مققاه از مسققجد الحققرام پشققت م
یداشت که خدا او را امر کند به استقبال مسجد الحرام دوست م
زیرا در آن مقام ابراهیم و اسققماعیل بققود و بققرای مققردم مرجقع و
امققن و حققج بققه سققوی او بققود ،و مققورد امققر بققود کققه آن را بققرای
هکنندگان تطهیققر عکنندگان و سققجد فکنندگان و عاکفین و رکو طوا
نماید .با کراهت رسققول از مققوافقت یهققود .پققس بققه جبرئیققل
گفقت :البتقه مقن دوسقت دارم کقه پروردگقارم مقرا از قبلقة یهقود
برگرداند به غیر آن .پس خدای عزوجل آیققة 115سققورة بقققره را
نازل نمود که:
) بقره /
(115
77 احکام القرآن
پس خدا به رسول خققود اعلم کققرد کققه حجققتی بققرای مققردم در
تحویل قبله نیست ،یعنی احدی در اینجا سققخنی علیققه شققما نققدارد
مگر آنان که ستمگرند.
و در قول خدای تعالی در آیة :143
)بقره (143 /
های را که تو بر آن بودی تغییقر نقدادیم مگقر بقرای
»و ما قبل
یکند
آن که بدانیم و جدا سازیم کسی را که پیروی رسول م
یگردد«. از کسی که به قهقرا به کفر خود بر م
»لنعلم= تا بدانیم« )یعنی تا علم ازلی ما تحقق پیدا کند( ،زیققرا
علم خدا قبل از پیروی ایشان و پس از پیروی ایشان بوده است.
و بتحقیق مسلمین گفتند :نمازهائی که به طرف بیت المقققدس
هاند نمازخواندیم چگونه است و کسانی که از ما دنیا را وداع کرد
آنان چه خواهد شد؟ پس خدا ایشان را اعلم کرد که نمازشققان از
روی ایمان بوده و به هدر نرفته و دارای ثواب است ،و فرمود:
﴿
.﴾
»و چنین نبوده که خققدا ایمققان شققما )یعنققی نمازتققان را(
ضایع گرداند همانا خدا نسققبت بققه مققردم البتققه رؤوف و
رحیم است«.
یشود که یهود گفتند :نیکی در اسققتقبال مغققرب یعنققی و گفته م
بیت المقدس است .و نصققاری گفتنققد :نیکققی در اسققتقبال مشققرق
است ،پس خدا نازل نمود آیة 177سورة بقره را که
احکام القرآن 80
) ....بقره (177 /
»نیکققی ایققن نیسققت کققه صققورت و روی خققود را بققه طققرف
مشققرق و مغققرب کنیققد ولیکققن نیکققی ایمققان بققه خققدا و روز
قیامت است «...تا آخر.
یعنی – و خدا داناتر اسققت – و شققما مشققرکید و نیکققی مشققرک
برای او نوشته نشود.
پققس چققون خققدای تعققالی رسققول خققود را بققه سققوی مسققجد
الحققرام گردانیققد بیشققتر نمققاز خققود را در مقابققل درب کعبققه بجققا
یخواند در حققالییآورد و بتحقیق از پشت دیوار کعبه نیز نماز م م
که مردم با او بودنققد مسققتقبل بققه سققوی کعبققه و پشققت بققه بققاقی
مسجد الحرام.
گوید :و قول خدای عزوجل:
﴿
.﴾
»پس بگردان روی خود را به جانب مسجد الحرام«
که در آیة 150-144ذکر شده ،پس »شققطر« ،همققان جهققات و
طرف کعبه است در کلم عرب ،و استدلل شده بققر آن بققه بعققض
آنچه در کتاب رسالة امام بیهقی ذکر شده است.
»خبر داد ما را« ابو عبدالله الحافظ از ابققی العبققاس از ربیققع از
شافعی که گفت :خدای تبارک و تعالی فرموده:
﴿
.﴾
»و هر جا که باشید روی به طرف مسجد الحرام کنید«.
تهای خققود را پس بر ایشان واجب کرد که هر جا باشققند صققور
یگوید :تققوجه کققرد
به طرف مسجدالحرام بگردانند .عرب گاهی م
یگوید :به طققرف و جهققت آن .و اگققر چققهبه عین چیزی و گاهی م
81 احکام القرآن
.(573
بدان که چون پیغمبر در نماز جماعت جلو چشققم مققأمورین حاضققر بققود
یگفتنققد» :السلم پس از اتمققام نمققاز ،اصققحاب بققه او کققه حاضققر بققود م
علیک أیها النبی ورحمة الله وبرکاته« .پس از وفات رسول خققدا
مردم عادت كردند به اين لفظ در حالی که رسول خدا حضور نداشت بلکه
باید بگویند » :السلم علی النبی ورحمة الله وبرکاته« .و علیک
باکاف خطاب که خطاب با حاضر است نگویند .مترجم
احکام القرآن 84
د ها ل َ ت َ ِ
ح ّ سا ُ َ صدَ َ
م َ ّ ٍ
م ح ل لِ ُ وإ ِن ّ َ
س َ
خ الّنا ِ و َ
ىأ ْه َ
ما ِ
ت إ ِن ّ َ
قا ِ ه ال ّ
ذ ِه ِ
َ
د «. م ٍ
ح ّم َ
ل ُول َ ل ِ َ
احکام القرآن 86
بیهقی گوید :این قولی که اینجاسققت ابتققدای امققر بققوده و بعققدا در
آخر عمر )شقافعی از آن( برگشققته و گفتقه اسققت :فقاتحه الکتقاب
یعنی سورة حمد را پیش خود یعنی در ذهن خود بخواند در جائیکه
یشنود و اگر با امققام قققرائت کنققد صققدای کلم امام جماعت را نم
خود را بلند نکند بطوری که مانع از استماع مققردم از امققام نشققود
که همانققا مققا مققأموریم کققه سققکوت از کلم و آنچققه در نمققاز جققایز
نیست .و این مطلب در جای خود با دلیل ذکر شده است.
و خواندم در کتاب سقنن بقه روایقت حرملقه از شقافعی )رحمقه
الله( کققه گفتققه :خققدای تبققارک و تعققالی در سققورة بقققره آیققة 238
فرموده:
)بقره (238 /
»برای خدا در حال خضوع و سکوت قیام کنید«.
شافعی گوید :کسی که در این آیه مخاطب شققده ایققن قیققام در
نماز است ،و محتمل است مقصود از قنوت ،قیام در نمققاز باشققد.
و از عبدالله بن عمققر روایققت شققده کققه بققه او گفتنققد :چققه نمققازی
گفت :طول قنوت .و طاوس گفته :قنوت ،اطاعت خدای عزوجققل
اسققت .شققافعی گفتققه :آن معنققی اول اولققی اسققت و گویققد :چققون
قنوت در بعضی از قیام است باید آنچه سنت بققر آن دللققت کققرده
مراد باشد و آن قنوت برای دعاء است نه برای قرائت .و محتمققل
است قنوت در تمام نماز باشد و یققا در بعققض .پققس چققون رسققول
خدا ترک قنوت در بعضی از نمازها کرده و فقط در نماز صققبح
یشود که مراد خدا همان قنوت در نماز باشد قنوت کرده ،دلیل م
و احتمال دارد طول قنوت باشد و محتمققل اسققت مققراد از قنققوت
طاعت خدا باشد و محتمل است سکوت باشد.
یدهم ،زیرا اگققرشافعی گوید :من در صبح اجازة ترک قنوت نم
از طرف خدا و رسول او مستحب باشد من اجازة ترک مسققتحب
یدهم .و اگر واجب باشد که ترک آن بیان نشده ،و اگققر کسققی نم
ترک کند برای او است که سجده نماید چنققانکه اگققر تققرک جلققوس
یکرد.م
امققام بیهقققی در قققول شققافعی کققه گفتققه :اگققر مققراد از قنققوت،
سققکوت باشققد گویققد :مقصققود سققکوت از کلم آدمیققان اسققت ،و
احکام القرآن 88
بتحقیق از زید بققن ارقققم روایققت شققده کققه اصققحاب رسققول تکلققم
یکردند در نماز ،پس این آیه نازل شد و ما را از کلم نهققی کققرد م
و امر به سکوت نمود .و روایت شده از ابی رجققاء العطققاردی کققه
او گفت :ابن عباس با ما نماز صبح کرد در حالی که او امیر بصره
تهای خود را بلند کرد تا آن اندازه که بود ،پس قنوت خواند و دس
یدیققد .پققس چققوناگر کسی جلو او بود سققفیدی زیققر بغققل او را م
نمازش تمام شد رو کرد به ما و گفت :ایققن اسققت آن نمققازی کققه
عل َننى
ظوا َف ُحا ِ
خدای عزوجل در کتققاب ذکققر کققرده و فرمققودَ ﴿ :
مننننوا ل ِّلنننن ِ
ه و ُ
قو ُ سنننن َ
طى َ ة ال ْ ُ
و ْ صننننل ِ
وال ّ
ت َ صننننل َ َ
وا ِ ال ّ
ن﴾ )البقرة» .(238 :بر تمام نمازها و به خصوص نماز َ
قان ِِتي َ
ميانه )نماز عصر( محافظت و مواظبت كنيد ،و ]در حال طاعت و
عبادت[ فروتنانه براى خدا بپا خيزيد«.
حدیث کرد مققا را ابققو علققی الروذبققاری از اسققماعیل الصققفار از
حسن بن الفضل بققن السققمح از سققهل بققن تمققام از ابوالشققهب و
مسلم بن زید از ابی رجاء ،پس روایت ابن عباس را ذکر کققرده و
گفت :قبل از رکوع.
»خبر داد ما را« ابوسعید بن ابی عمرو از ابی العبققاس از ربیققع
منوا ل ِّلن ِ
ه و ُ
قو ُ کققه گفققت ،شققافعی گفتققه :قققول خققدای تعققالیَ ﴿ :
ن﴾ ،گفته شده :قانتین یعنی مطیعین .و رسول خققدا امققر َ
قان ِِتي َ
کرده به نماز ایسققتاده و همانققا مخققاطب بققه فققرائض کسققانیند کققه
طاقت آن را دارند و چون طاقت نداشت نشسته نمققاز بخوانققد .و
بهمین اسناد شافعی گفته :قول خدای تعالی در سققورة مققدثر آیققة
:4
)مدثر (4 /
ههای پققاک ،و غیققر ایققن نیققز گفتققه گفته شده نماز بخوان در جام
شده ،ولی این بهتر است ،زیرا رسول خدا امر کرده که خققون
حیض را برای نماز از جامه بشویند.
امام بیهقی گوید :و بتحقیق از ابی عمققر صققاحب ثعلققب روایققت
شده که گفت :ثعلب گفته در قققول خققدای تعققالی
هاند :ثیققابهای گفت هاند ،طائف ، مردم اختلف کرد
هاند :ثیاب قلب است. های گفت جامة ساتر است و طائف
89 احکام القرآن
»خبر داد مققا را« ابققو سققعید از ابققی العبققاس از ربیققع کققه گفققت
شافعی )رحمه الله( در قول خدای تعالی:
)نساء (43 /
»به نماز در حالی که مستید نزدیک نشوید تا بدانیققد کققه چققه
یگویید و )نیققز( در حققال جنققابت )نزدیققک نمققاز نشققوید( تققا
م
اینکه غسل کنید مگر آنکه رهگذر باشید«.
ري عاب ِ ِ
هاند :مقصود از ﴿ َ
گوید :بعضی از اهل علم به قرآن گفت
ل﴾ عبور و نزدیک شدن به محل نماز است زیرا در نمققاز کققه سِبي ٍ
َ
عبوری نیست بلکه عبققور از محققل نمققاز اسقت کققه مسققجد باشقد.
بنابراین ،باکی نیست که در مسجد جنب بگذرد ولققی توقققف نکنققد
ل ﴾.
سِبي ٍ
ري َ جن ًُبا إل ّ َ
عاب ِ ِ ول َ ُ
زیرا خدای عزوجل فرمودهَ ﴿ :
و به این اسناد شافعی گفته :بققاکی نیسققت کققه مشققرک در هققر
مسجدی شققب بمانققد جققز مسققجد الحققرام ،زیققرا خققدای تعققالی در
یفرماید:
سورة توبه آیة 28م
﴿
)توبه (28 / ﴾
»همانا مشرکین نجسند ،پس بعد از این سال نزدیک مسجد
الحرام نشوند«.
پس سزاوار نیست که مشرک داخل مسجد الحرام شققود بهیققچ
حالی.
»خبر داد ما را« ابققو سققعید از ابققی العبققاس از ربیققع کققه گویققد:
شافعی )رحمه الله( گفت :خدای تعالی اذان را با نماز ذکر کرده،
و در سورة مائده آیة 58فرموده:
91 احکام القرآن
زیرا قصر رخصتی است ،و رخصت برای کسی اسققت کققه عاصققی
یبینی قول خدای تعالی که فرموده:
نباشد .آیا نم
) بقره (173 /
»پس هر کسی که مضطر شد در حالی کققه از روی سققتم و
تجاوز از حد و نافرمانی نباشد پس بر او گناهی نیست«.
شافعی )رحمه الله( گوید :و همچنیققن مسققح بققر خفیققن و جمققع
یباشد .و همچنین نماز نققافله بققه غیققر
صلة مسافر در معصیت نم
قبله .و برای کسی که سفر او در معصیت باشد نیست.
شافعی )رحمه الله( گوید :و خوش ندارم ترک قصققر را و از آن
یکنم هرگاه برای اعراض از سنت باشد یعنی بققرای خققروج نهی م
در غیر معصیت.
»خبر داد ما را« ابو عبدالله الحافظ گفت :و حسین بققن محمققد
گوید :در خبری که دارم از محمققد بققن سققفیان از یققونس بققن عبققد
العلی که گفت :شافعی )رحمه الله( در قول خدای تعققالی ﴿ :
.﴾ گوید :که ایققن آیققة
قصر نققازل شققد در منزلقی کققه نققام آن عسققفان در نزدیکققی خیققبر
است .پس چون ثابت شد که رسول خدا در بیرون رفتن از مدینه
یکققرده پققس سققنت قصققر بققوده، بققه سققوی مکققه همیشققه قصققر م
بنابراین ،اگر کسی عمدا ً تمام بخوانققد بققدون اینکققه قصققر را خطققا
شمرد بر او چیزی نیسققت و امققا اگققر عمققدا ً تمققام بخوانققد و منکققر
قصر باشد بر او اعادة نماز است.
در روایت حرمله خواندم از شافعی )رحمه اللققه( کققه مسققتحب
است برای مسافر که صققدقة الهققی را بپققذیرد و قصققر کنققد و اگققر
نماز را تمام کنقد بققدون اعقراض از ققول رخصققت الهقی عزوجقل،
اعاده بر او نیست ،چنانکه در سفر اگر روزه گرفت برای او اعاده
نیست در حالی که خدای تعالی فرموده:
احکام القرآن 96
»و چون سجده کردند باید عقققب شققما باشققند و پشققت سققر
شما بروند«.
های کققه بققر ایشققان
فرموده :احتمال دارد که هرگاه تمقام سققجد
بوده انجام داده بروند عقب ایشان .و سنت دللت دارد بققر همیققن
که قرآن دللت کرده ،پس این احتمال بهترین معنی اسققت .واللققه
اعلم.
»خبر داد ما را« ابو سعید بن ابی عمرو از ابی العباس از ربیققع
از شافعی که در قول خدای تعالی راجققع بققه مققاه رمضققان در آیققة
185سورة بقره:
) بقره (185 /
»و شمارة ایام روزه را کامل گردانیققد و خققدا را بققر هققدایتی
که شما را نموده بزرگ شمارید و تکبیر گوئید«.
گوید :از بعضی از اهل علم به قرآن که از او خوشنودم شققنیدم
یگفت :عدة روزة ماه رمضان را کامل گردانید و چون کامل که م
شد وقت غروب خورشید از آخرین روز ماه رمضان خدا را تکققبیر
گوئید .و الله اعلم.
»خبر داد ما را« ابو سعید محمد بن موسی بن الفضققل از ابققی
العبققاس از ربیققع از شققافعی کققه در قققول خققدای تعققالی در سققورة
فصلت آیة :37
)فصلت (37 /
103 احکام القرآن
)حجر (22 /
»ما بادها را آبستن کننده فرستادیم«.
و در سورة روم آیة 46فرموده:
)روم (46 /
یفرستد«.
»از آیات خداست که بادهای بشارت دهنده م
یعنی هر مالک تام الملکققی کققه آزاد باشققد و دارای مققال ،در آن
زکات است .و شافعی در این باره سخن را بسط داده است.
و بهمین اسناد شافعی در اثناء کلم در بققاب زکققات تجققارت ،در
ذیل قول خدای تعالی در سورة انعام آیة :141
) انعام /
(141
»و بدهید حق او را روز چیدن و درو کردن آن«.
گوید :و این دللت دارد که همانا بر زراعت زکات قققرار داده .و
همانا شافعی قصد داشته که گندم در دست او کقه بقدون زراعقت
باشد زکات ندارد.
و بهمین اسناد ،شافعی در قول خدای تعالی به رسول خققود در
سورة توبه آیة :103
)توبه (103 /
»از اموال ایشان صققدقه بگیققر کققه ایشققان را پققاک و پققاکیزه
کنی و بققر ایشققان دعققا کققن زیققرا دعققای تققو مققوجب آرامققش
ایشانست«.
گوید :دعا وقت گرفتن صدقه است .پس سزاوار است که والی
چون صدقة کسی را گرفت برای او دعا کند و من دوست دارم
ك طَ ُ
هوًرا ها ل َ َ
عل َ َ
ج َ
و َ عطَي ْ َ
ت َ ما أ َ ْ
في َ
ه ِك الل ّ ُ جَر َ
که بگوید» :آ َ
های اجر دهد ت = خدا تو را در آنچه داد َ
ما أب ْ َ ك لَ َ
وَباَر َ
قي ْ َ في َ
ك ِ َ
و برای تو پاک کننده قرار دهد و در آنچه باقی مانده و برایت با
برکت سازد«.
»خبر داد ما را« ابو عبدالله الحافظ و ابی سعید بن ابی عمرو،
آن دو گفتنققد :خققبر داد مقا را ابوالعبققاس از ربیققع بققن سققلیمان کققه
گفت :شافعی در قول خدای تعالی:
احکام القرآن 108
در کتاب روزه )کققه جققزء دوم از کتققاب »الم« شققافعی اسققت(
یشققود ایققن اسققت کققه بققه
گوید :حققالی کققه مققوجب تققرک صققوم م
کوشش و زحمت بسیاری که تحمققل آن سققنگین شققده مبتل شققود
چه مریض و چققه زن حققامله ،کققه اگققر روزه بققاعث زیققادتی مققرض
گردد و یا موجب احتمال زیادتی باشد افطار کند .و زن حامله اگر
بترسد که به فرزندش ضرر برسد .و هم چنین زن شیردهنده اگققر
به شیر او ضرری وارد گردد افطار کند .و در شرح این بسط داده
است.
و در کتاب قدیم زعفرانققی از او روایققت کققرده و گویققد :شققنیدم
اصحاب از او نقل کردند که سؤال شد از تأویل قول خدای تعالی:
﴿
،﴾ گویقققا چنیقققن
تأویل کرده بود که هرگاه طاقت ندارد فدیه دهد.
ودر کتاب حرمله در آنچققه کققه از شققافعی قققرائت کققردم کققه او
گوید :عکوف ملزم کردن مققرد اسققت خققود را و نگاهداشققتن خققود
است از چیزی ،کار نیک باشد و یا گنققاه کققه او را عققاکف گوینققد .و
استدلل کرده به آیة 138سورة اعراف:
) اعراف (138 /
تهقای خقود عقاکف
»ققوم موسققی رسققیدند بقه قققومی بقر ب
بودند«.
تها نگاهداشته بودند .و نیز استدلل کرده بهیعنی خود را نزد ب
تپرستان گوید: آیة 52سورة انبیاء که ابراهیم به ب
)انبیاء (52 /
احکام القرآن 112
هایققد
هها کققه شققما خققود را حبققس آنهققا کرد
»ایققن مجسققم
چیست«.
گفته شده که آیا برای اعتکاف اصلی آیة در کتاب خدای تعققالی
هست؟ جواب بلی ،در سورة بقره آیة :187
)بقره (187 /
»هنگامی که در مساجد معتکفید با زنان مباشرت نکنید«.
و عکققوف در مسققاجد صققبر کققردن و خققود را نگاهداشققتن در
مساجد است برای عبادت خدای تعالی و طاعت او.
داشته باشد که اگر امر کرد در عوض او حج کند .و در شققرح ایققن
مطلب شققافعی بسققط کلم داده اسققت .و همانققا مقصققود ،از ایققن
کلم استطاعتی است که سبب وجوب حقج باشقد .آن اسقتطاعتی
که خلق و ایجاد خدا باشد با کسب بنده شافعی )رحمققه اللققه( در
اول کتاب »الرساله« بیان کرده که :حمد مخصوص خدائی اسققت
تهای او نشود مگققر بنعمققت توفیققق او که اداء شکر نعمتی از نعم
های است که موجب شکر اوست بهمین نعمت تازه. که نعمت تاز
یجویم بهدایت او ،آن هققدایتی کققه هققر و بعد گوید :و من هدایت م
یشود. کس آن هدایت به او انعام شده گمراه نم
و در آن کتاب گویققد :مققردم بایققد خققود را بنققده بداننققد بققه اینکققه
بگویند ویا بجققا آرنققد آنچققه را مأمورنققد و از آن تجققاوز نکننققد .زیققرا
هاند ،هققر چققه دارنققد عطققای الهققی مردم خودشان بخود چیزی نداد
یکنیم عطائی را که مققوجب است ،جل ثناؤه .پس از خدا سؤال م
ادای حق او گردد و باعث مزید عطای او شود.
و تمام اینها را خققبر داده ابوعبققدالله از ابققی العبققاس از ربیققع از
شافعی ،و برای شافعی این جنس کلمات بسیار است کققه دللققت
یاعتمادی او به حققول و قققوة خققود ،و اینکققه بر حسن اعتقاد او و ب
بنده استطاعت عمل به طاعت خدا ندارد جز بتوفیق او .و توفیققق
یتوان شکر نعمت گذشققته های است که ببرکت آن م او نعمت تاز
را کرد و عطایی اسققت کققه بققبرکت آن حققق او را بایققد ادا کققرد .و
یشود هر کس که بآن انعام هدایت اوست که ببرکت آن گمراه نم
شده.
»خبر داد ما را« ابو سعید بن ابی عمرو از ابی العباس از ربیققع
از شافعی در بیان قول خدای تعالی:
﴿
) .﴾ البقرة.(197 :
ههای معینی باشد«. »حج را ما
ههققای حققج :شققوال و ذو القعققده و ذو الحجققه اسققت .و گوید :ما
واجققب نشققده مگققر در تمققام شققوال و تمققام ذیقعققده و نققه روز از
یشققود و
ذیحجه ،و هر گاه ده روز از ذی الحجه گذشت واجققب نم
ههای حج در بعض آن حج است. این ماه از ما
و در بیان قول خدای تعالی )سورة بقره آیة :(196
115 احکام القرآن
بسته تا روز عرفه ،و هرگاه روزه نگرفت ،پس از منققی در مکققه و
یقا در سققفر روزه بگیققرد و هفققت روز بعقد از آن .و در جقای دیگققر
گوید :و هفت روز در بازگشققت بققه وطققن ،و در جققای دیگققر گویققد:
هرگاه به خانة خود برگشت.
»خبر داد ما را« ابو زکریقا بقن ابقی اسقحاق از ابقی العبقاس از
ربیع از شافعی از ابن عیینه از هشقام از طقاووس در آنچققه گمقان
حجققر از خانققة کعبققة اسققت ،و خققدای تعققالی در
دارم که او گفققتِ :
سورة حج آیة 29فرموده:
)حج (29 /
»و باید طواف کنند به خانة کعبه«.
حجققر راحجر طققواف نمققود و ِ و بتحقیق رسول خدا از پشت ِ
های ازداخل طواف کرد .شافعی در غیر این روایقت گویقد :از عقد
حجققر را از کعبققه
یکردند کققه ِ
اهل علم از قریش شنیدم که ذکر م
جدا شده بقدر شش ذراع.
و شافعی در ذیل قول خدای تعالی:
)بقره (196 /
»هر کس از شما که بیمار بود و یا آزاری بسر داشت«.
گوید :ظاهر قرآن این است که مریض و آنکققه در سققر او آزاری
یباشد.است و اگرچه مریض نباشد مأذون به تراشدن مو م
»خبر داد مرا« ابو عبدالله باجازه کققه ابققو العبققاس حققدیث کققرد
ایشان را از ربیع که گفت ،شافعی )رحمققه اللققه( در حققج فرمققوده
یتواند حج کند و حج واجب بر او نوشققته نشققده ،زیققرا که :طفل م
خدای تعالی بفضل نعمتش مردم را طبق اعمالشققان چنققد مقابققل
یدهد و بر مؤمنین منت گذاشته به اینکه ذریات آنان را به ثواب م
ایشان ملحق کرده و اعمال ایشان را برایشققان زیققاد گردانیققده ،و
در سورة طور آیة 21فرموده:
﴿
117 احکام القرآن
)عنکبوت (67 /
»آیا ندیدند که ما حرمققی را امققن قققرار دادیققم در حققالی کققه
یشوند«. مردم از اطرافشان ربوده م
گوید :و اللققه اعلققم ،یعنققی کسققی کققه بققه آن حققرم بققرود ربققوده
یشود و خدای تعالی به ابراهیم خلیل خود در سورة حج آیة نم
27فرموده:
) حج /
(27
»اعلم کققن در بیققن مققردم بققه رفتققن حققج ،بیاینققدت بطققور
پیادگانی و بر هر شتر لغری ز یطهر درة عمیقی بیایند«.
یگفققت: شافعی گوید :از اهل علم مققورد پسققندم شققنیدم کققه م
چون خدای تعالی ابراهیم را امر کرد بققه ایققن نققدا ،او بققر مقققام
ایستاد و فریاد کرد بندگان خدا دعوت خدا را اجابت کنید ،پققس او
را اجابت کردند حقتی کسقانی کقه در پشققت مقردان و رحقم زنقان
بودند ،پس هر کس پس از دعوت او حج رود او از کسققانی اسققت
کققه دعققوت ابراهیققم را اجققابت کققرده و وفققا نمققوده ،و داعققی
پروردگار خود را لبیک گفته است.
»خبر داد ما را« ابو سعید بن ابی عمرو از ابی العبققاس الصققم
از ربیع که گفت :از شافعی سؤال کردم از حکم کسی کققه چیققزی
از صید را بکشد در حالی که محرم است او گفت :هر کس چیزی
از جنبنققدگان را بکشققد جققزائی بماننققد آن از چهارپایققان دارد ،زیققرا
یفرماید:
خدای تعالی م
119 احکام القرآن
یکننققد
»همانا جزای کسانی که با خدا و رسول او محققاربه م
و در زمین به فساد کوشش دارند این است که کشته شوند
و یا به دار آویخته گردند و یا تبعید شوند«.
)زیرا آنکه محاربة مداوم علیه خدا و رسول داشققته و در زمیققن
فسققاد کققرده و هققم آدم کشققته و هققم غققارت کققرده و مققردم را
یشود ،امققا آن کققس کققه فسققاد کققرده ولققی آدمترسانیده کشته م
نکشته و غارت نکرده باید تبعید شققود] .مققترجم[( .شققافعی ماننققد
ابن جریج و دیگران در محارب و غیقر او در ایقن مسقئله مقوافقت
دارد ،و نیز سعید از ابن جریج از عطا روایت کرده کققه هققر چیققزی
در قرآن کلمة »او« دارد صاحب آن مخیر است
عجره.
و شافعی در فدیه استدلل کرده به حدیث کعب بن ُ
و »خبر داد ما را« ابو زکریا از ابوالعباس از ربیع از شققافعی از
سعید از ابن جریج که گفت :به عطا گفتم :خدا فرموده:
(95ر
)مائدهاز /چهققا
آنچه کشته) ،ذبح( حیققوانی
»پس جزائی دارد بمانند
یکنققد درپایان ،که بمثلیت آن دو نفر عققادل از شققما حکققم م
حالی که آن را هدیه به کعبه برساند و یا آنکه بعنوان کفاره،
مساکینی را اطعام کند ،و یا معادل آن روزه گیرد ،این حکم
برای آنست که بدی کارش را بچشد«.
او گفت :این جزاء از جهت این اسققت کققه در حققرم ایققن کققار را
کرده و کفارة آن را باید همانجا ادا کند .و اما روزه ،پقس خقبر داد
ما را ابوسعید از ابی العباس از ربیع کققه گفققت :شققافعی فرمایققد:
جزائی که بواسطة روزه باشد هر جا شد باشد )یعنی در هر جققای
که خواست در همانجا روزه بگیرد( زیرا منفعیققت بققرای مسققاکین
حرم در روزه نیست.
125 احکام القرآن
و حرم تمامش محل قربانی است نققزد اهققل علققم )پققس چققون
یشود قربانی خدا فرموده :قربانی به محل خود نرسیده معلوم م
رسول خدا در خارج از حرم بوده( .پس هر جا مردی منع شد چققه
نزدیک حرم باشد و چه دور ،بواسطة دشققمن حققائل شققد ،دشققمن
مسققلم باشققد و یققا کققافر ،پققس مققردم ممنققوع ،احققرام بسققته ذبققح
گوسفندی کند و از احرام خارج شود و قضائی بقر او نیسقت مگقر
حج او حجة السلم واجبی باشد که قضا بکند .از جهت اینکه خققدا
فرموده :اگر منع شدید آنچه میسر است قربانی کنیققد و نفرمققوده
قضاء کنید.
خبر داد ما را ابوسعید از ابوالعباس از ربیع کققه گفققت :شققافعی
)رحمه الله( گوید :قول خدای تعالی:
) مائده (96 /
»حلل شد برای شما صید دریا و طعام آن که مایققة بهققره و
زندگی شما و مسافران است«.
و در سورة فاطر آیة 12فرموده:
) فاطر (12 /
»دو دریا مساوی نیستند ،این یکی شیرین گوارا و آشامیدنی
است ،و این دیگر شور و تلخ است و از همققه گوشققتی تققازه
یخورید«.م
پس ،گوید :هر چه در آن صیدی باشد چاه باشد و یا محل جمققع
آب و یا چشمة شور و یا شقیرین ،آن حکقم دریقا را دارد ،در حقرم
باشد و یا خارج حرم ،ماهی باشد و یا مانند آن از چیزهایی کققه در
127 احکام القرآن
گوید :حلل کردن بیع دو معنی را احتمال دارد :یکی اینکه حلل
کرده هر بیعققی را کققه دو نفققر معاملققة خریققد و فققروش کننققد امققر
ایشان در این معامله جققایز اسققت و از رضققایت طرفیققن اسققت ،و
این معنی ظاهرتر است.
دوم اینکه خدا بیع را حلل کقرده هرگقاه رسقول او کقه مقصققود
یکنققد از آن نهققی نکنققد .پققس ایققن حکققم از جملققهخققدا را بیققان م
احکامی است که خدا آن را در کتاب خود و به زبققان رسققول خققود
محکم نموده و چگونگی آن را بیان کرده ،و یا از عمومققاتی اسققت
که خاص به آن اراده شده و رسول خدا بیان کققرده مقصققود او را
از حلل و حرام آن ،و یا از عموماتی است کققه مبققاح نمققوده مگققر
آنچققه را بققر زبققان پیغمققبرش حققرام کنققد چنققانکه وضووشسققتن پققا
های که خفین ندارد. واجب است بر هر وضو گیرند
و به هر معنی که باشد خدا بر خلق خود الزام نموده که بواجب
او از طاعت رسول عمل کنند .پس چون رسققول خققدا از داد و
یکنیققم بققر
ستدهائی نهی کرد که طرفیققن راضققیند ،مقا اسققتدلل م
اینکه مراد خدا از حلل بیع آن مواردی است که بر زبان رسول او
حرام نشده باشد )نه آن مواردی که حرام شده(.
خبر داد ما را ابوسعید بن ابی عمرو ،گفققت :حققدیث کققرد مققا را
ابوالعباس از ربیع از شافعی که او گفت :خدا در سورة بقققره آیققة
282فرموده:
﴿
.﴾
دینی تا مدت معین گذاشتید باید
»هرگاه با یکدیگر قرار َ
آن را بین شما کاتبی با عدالت بنویسد«.
یفرماید:
و در آیة 283م
129 احکام القرآن
)بقره (283 /
های نیافتیققد پققس گققروی
»و اگر در سققفری بودیققد و نویسققند
قبض کنید پقس اگقر بعضقی بعقض دیگقر را امیقن دانسقت و
امانتی داد باید آن کس که امین شققناخته شققده امققانت او را
بوقتش برگرداند«.
شافعی )رحمه الله( گوید کققه :در آیققه امققر شققده بققه کتققابت در
حضر و سفر ،و خققدای تعققالی گققرو را ذکققر کققرده هرگققاه مسققافر
بودند و کققاتبی نیافتنققد ،و ایققن کققار معقققولی اسققت )و خققدا دانققاتر
است( ،در این آیه بیان شده که مأمورند بققه نوشققتن و گققرو بققرای
احتیاط به نفع مالک حق که حق او فراموش نشود و بیاد باشد نققه
اینکه نوشتن و یا گققرو گرفتققن واجققب باشققد زیققرا خققدای عزوجققل
فرموده:
﴿
.﴾
»اگر بعضی به بعض دیگر امین دانسته امققانتی داد بایققد
آنکه امین شده امانت را رد کند«.
شافعی )رحمه الله( گوید ،آیة ﴿ :
...
یدهد و احتمال دارد بخصوص سلف باشد، دینی را م ﴾ احتمال هر َ
ولی در هر دینی بگوئیم و قیاس بر سلف کنیم .ابن عبققاس گفتققه:
آیه در سلف وارد شده.
»خققبر داد مقا را« ابوسققعید از ابقی العبققاس از ربیققع کققه گفققت:
شافعی گوید :قول خدای تعالی:
احکام القرآن 130
)نساء (6 /
»یتیمان را بیازمایید تا هنگامی کققه بققه سققن ازدواج برسققند،
پققس اگققر در ایشققان رشققد عقلققی یافتیققد اموالشققان را در
اختیارشان بگذارید«.
دللت دارد بر اینکه حجر و منع از تصرف در مال بققرای یتیمققان
ثابت است تا دارای دو خصلت شوند :یکی بلوغ و دیگر رشد.
)شافعی گوید( :پس بلوغ کامل شدن 15سال است )کققه مققرد
و زن در این مققورد مسققاویند( مگققر آنکققه قبققل از 15سققال مققرد،
یشود. محتلم و یا زن حیض شود که چنین آثاری بلوغ شناخته م
شافعی )رحمه الله( گوید) :والله أعلم( رشد ،صققلح در دیققانت
است تا آنکه شهادت او جایز باشققد و دیگققر اصققلح مققال اسققت ،و
همانا اصلح مال به امتحان یتیم شناخته می شود.
و بهمین اسناد شافعی گوید :خدا امر کرده اموال پسر و دخققتر
را به ایشان بدهند و مساوی نموده بین مرد و زن.
و شافعی )رحمه الله( در آیة 237از سورة بقره که فرموده:
)بقره (237 /
»و اگر زنان را پیش از آنکه با ایشان آمیزش داشققته باشققید
طلق دادید و برای ایشققان مهقری معیقن کقرده بودیققد ،پقس
نصف مهر را بدهید مگر آنکه زنان بخشند«.
گوید :آیه دللت دارد بر اینکه بر مرد است که نصف مهققر او را
به او تسلیم کند مثل آنکه مدیون یک نفر اجنبی است و زن اختیار
دارد و مسلط اسقت کققه از مقال خقود عفققو کنققد و ببخشققد و خققدا
بخشققش را مسققتحب قققرار داده و ذکققر کققرده کققه آن بققه تقققوی
نزدیکققتر اسققت ،و بیققن مققرد و زن را مسققاوی نمققوده کققه هققر یققک
131 احکام القرآن
بحیره ،ماده شتری بوده که پنققج شققکم بزایققد و پنجققم آن نققر باشققد ،پققس
-سنن أبی داود ) ، 3/296حدیث ،(3565 :سنن ترمذى )، 4/433 1
حدیث ، (2120 :وفرموده» :حسن صحيح« ،سنن ابن ماجه )، 2/905
حدیث .(2713 :و آلبانی گفته» :صحیح«.
-صحیح مسلم ) ،1288 / 3حدیث.(1668 : 2
137 احکام القرآن
﴿
)حشر (6 / ﴾
»و آنچه خدا به رسول خود عائد نمود از مال کفار پس شما
اسبی و شتری بر آن نتاختید«.
تا آنکه در آیة 7فرماید:
﴿
)حشر (7 / ﴾
»آنچققه خققدا برگردانیققد بققه رسققول خققود از امققوال اهققل ایققن
ههققا پققس ،مققال خققدا و رسققول و خویشققاون و یتیمققان و قری
مساکین و ابن السبیل است«.
شافعی گوید :فئ و غنیمققت مشققترکند در اینکققه در هققر دو یققک
پنجم است برای کسانی که خدا نام برده چه در یکجا جمققع شققوند
و جدا نباشققند و چققه جققدا باشققند ،سققپس حکققم در چهققار پنجققم آن
بطوریست که خدا بیان کرده بر زبان رسققول خققود و در عمققل او،
زیرا رسول خدا چهار پنجم غنیمت را تقسیم کرد و غنیمت کققه
بر آن با اسب و شتر تاخت شده برای کسانی است کققه حاضققرند
چه غنی و چه فقیر.
ولی »فئ« آنست که با اسب و شتر بر آن تققاخت نشققده ،پققس
ههای عرینه کققه خققدا بققر او برگردانیققد سنت رسول خدا در قری
ً
این بود که چهار پنجم آن بدست رسول خدا بود مخصوصققا نققه
مسلمین ،رسول خدا به هر جا کققه خققدا بققه او ارائه کققرده بققود
یکرد.
مصرف م
و شافعی )رحمه الله( ذکر کرده حدیث عمر بن الخطققاب را
هنگامی که علی و عباس -رضی الله عنهمقا -بققه مخاصققمه نققزد او
139 احکام القرآن
رفتند دربارة اموال رسول خدا .و اموال بنی النضیر از فئ بود
که مسلمین بر آن نتاخته بودند پس خالص به دسققت رسققول خققدا
بود نه مسلمین ،و رسول خدا انفاق م
یکققرد بققر خققانوادة خققود
یمانقد در خریقد وسقائل و سقلح نفقة یک سال را و هر چه زیاد م
یکرد.جنگ برای مهیا بودن در جهاد راه خدا مصرف م
شافعی )رحمه الله( گوید :به خبر عمر استدلل کردم بر اینکققه
تمام غنیمت مال اهققل خمققس نیسققت و اسققتدلل کققردم بققه قققول
خدای تعالی در سورة حشر که فرموده:
)حشر (7 /
»پس برای خدا و رسول و خویشققان و یتیمققان و مسققاکین و
ابن سبیل است«.
که خمس مال آنهاست ،چون خمس مال آنان شد شکی نیست
که رسول خدا تسلیم آنان کرد.
و استدلل کردم به آیة سورة انفال و آیة سورة حشققر کققه غیققر
یرسد. خمس به ایشان نم
شافعی گوید :و یافتم که خدای عزوجل حکققم کققرده در خمققس
به اینکه بر پنج طائفه است ،زیرا قول خققدا مفتققاح و کلیققد سققخن
است ،و برای اوست امر از قبل و از بعد.
شافعی گوید :گذشت که رسول خققدا بققه چققه کسققان انفققاق
یکرد از زوجات و غیر ایشان اگققر بققا ایشققان بودنققد .و احققدی از
م
اهل علم مخالفت نکرده و ندیدم و ندانستم کسی گفته باشققد :آن
مال و نفقه مال ورثة ایشان است .رسول خدا زیادی غلت آن
یکرد ،و در اموال را در آنچه صلح اسلم و اهل آن بود مصرف م
اینجا شافعی بسط کلم داده است.
شافعی )رحمه الله( گوید :و سهم ذوی القربی بر بنی هاشققم و
یشود ،و استدلل کرده به حدیث جبیر بققن بنی المطلب تقسیم م
مطعم در قسمت رسول خققدا سققهم ذوی القربققی را بیققن بنققی
احکام القرآن 140
هاشم و بنی المطلب .و فرمود» :بنی هاشم و بنققی المطلققب یققک
چیزند«) .(1و این با شققواهدش در کتققب مبسققوطه و سققنن مققذکور
است.
شافعی )رحمه اللقه( گویقد :هقر چقه از غنقائم اهقل دار الحقرب
یشود جز مردان بققالغ کققه اختیققار بققا بدست آید تمامش قسمت م
امام است بین اینکه منققت گققذارد بققه هققر یققک از ایشققان )کققه آزاد
گردد( یا کشته شود یا فققدا و معاوضققه و مقققابله شققود و یققا اسققیر
گردد .و راه بنده شدن و فدا گرفتن راه همان سایر غنائم است.
و در کتاب قدیم استدلل کرده به قول خققدای تعققالی در سققورة
محمد آیة :8
)محمد (4 /
»پس چون )در جنگ( ملقات کردیققد کسققانی را کققه کافرنققد
پس گردنهاشان بزنید تا هنگققامى كققه ]بسققيارى از[ آنققان را
كشتيد پس بندها را محکققم ببندیققد )یعنققی اسیرشققان کنیققد(،
پس از آن ،یا منت گذارید )و آزادشان کنید( و یا فققدا گیریققد
)و به مقابله و معاوضه بپردازید( تا اینکه آثار حرب خاموش
گردد«.
و این قبل از انقطاع جنگ است ،و رسققول خققدا چنیققن کققرد
دربارة اسیران بدر ،منت بر ایشان نهاد و فداء گرفت و حال آنکه
حرب بین او و قریش بر پا بود .و بر ثمامه بن اثال الحنفی کققه او
-صحيح بخاري ) ،1143 /3حديث ،(2971 :سنن أبي داود )،161 /2 1
حديث.(2978 :
141 احکام القرآن
های که های ندارند و اهل حرف نگیر ناتوان که حرف پس فقرای زمی
یدهققد و از هشققان ضققعیف اسققت کققه کفققاف حاجتشققان را نم حرف
یکند و یا یکنند ،و دیگر مساکین چه آنکه گدائی م مردم گدائی نم
یکند از کسانی که حرفه ندارند و یا حرفة او ،او و عیال گدائی نم
یکند.ینیاز نم او را ب
و در کتاب فرض الزکات گوید :فقیر )والله اعلم( کسققی اسققت
نگیر باشققد های که احتیاج او را رفع کند ندارد ،زمی که مالی و حرف
یا نباشد ،سؤال کند یا عفیققف باشققد ،و مسققکین کسققی اسققت کققه
های دارد ولی آن اندازه درآمد و مالی نققدارد کققه او را مال یا حرف
ینیاز کند .حال از مردم گدائی بکند یا غیرسائل باشد. ب
و گوید» :عاملون علیها« متولیان قبض زکاتند از اهقل آن ،از
یکننققد و کسققی کققه ایشققان را بققر جمققع زکققات کسانی که سعی م
یشود جز بکمققک یدهد از معرف و کسی که زکات اخذ نم کمک م
و شناسائی او ،چه از اغنیاء باشند و چه از فقراء .و در جای دیگققر
گویققد» :عامققل« کسققی اسققت کققه زمامققدار او را متققولی قبققض و
یگیرد نه زیادتر ،زیرا مانند یک ینیازیش م تقسیم کرده ،او بقدر ب
اجیر است.
و شافعی )رحمه اللققه( کلم را در »مولفة قلننوبهم« طققول
داده ،و در ضمن آن گویقد :بقرای آن سقهمی اسقت و خقبری نققل
کرده و مقداری از آن را که من حفظ کردم این اسققت کققه :عققدی
بن حاتم ،بققه نققزد ابققی بکققر الصققدیق )رضققی اللققه عنققه( آمققد و از
صدقات قوم خود سیصد شتر آورد ،پس ابوبکر سی عدد شققتر
به او داد و او را امر کرد که ملحق شود او و کسققانی کققه از قققوم
او مطیع اویند به خالد بن ولید ،پس او با هزار نفر تقریبا ً در جنققگ
به یاری خالد حاضر شد و کارزار خوبی کرد ).(1
شافعی )رحمه الله( گوید :در ایققن خققبر ذکققر نشققده کققه از چققه
جهت و به چه عنوان شتران را به او داد جز اینکققه آنچققه عقققل بققا
یفهمد این است که از بققابت سققهم »مولفننة استدلل به اخبار م
قلوبهم« به او داده تا کسان دیگر از قوم خود را از کسققانی کققه
هاند تألیف قلب کند تققا ماننققد عققدی مانند عدی مورد اطمینان نبود
یشود سهم »مولفة قلوبهم« را در گردند .گوید :به رأی من م
های ،خدا نکققرده و خققدا مانند چنین جائی مصرف کرد که اگر حادث
نخواسته ،برای مسلمین رخ داد بققه یققاری برخیزنققد .سققپس بسققط
کلم داده گوید» :الرقاب« مکاتبون هستند از همسایگان صققدقه
هاند و پولی از صدقه بدهند و آزاد شوند. که مکاتبه کرد
گویقققد» :غننارمون ،منندیونها« دو صقققنفند :صقققنفی ققققرض
هاند در مصلحت خود و یا کار خیر و غیقر معصقیت ،سقپس از گرفت
ادای آن عاجزنققد و متققاع و یققا پققولی کققه بدهنققد ندارنققد .و صققنفی
هاند در کفالتی و اصققلح بیققن دو نفققری و کققار خیققری و مدیون شد
یشققوند و از کسققب خققود متاعی دارند که اگر بفروشند متضققرر م
یشود چنققانکه بققه یمانند ،پس به هر دو صنف ایشان داده م باز م
دین خود را اداء کنند.یشود تا َ اهل حاجت داده م
یشققود بققه کسققی کققه گویققد :و سققهم »سننبیل اللننه« داده م
یخواهد به جهاد برود از همسایگان صدقه ،چه فقیر باشد و چققه م
غنی.
گویققد :و سققهم »ابننن السننبیل« از همسققایگان صققدقه کققه
یخواهند در غیققر معصققیت سققفر کننققد و عاجزنققد از رسققیدن بققه م
مقصد مگر بکمک بر سفرشان.
هانققد :مسققافری و در کتاب قدیم گوید :بعضی از اصحاب ما گفت
یکند و عاجز است از رسیدن به مقصقد که از محل صدقه عبور م
خود مگر با کمک .و آنچه در قدیم گفته در غیر روایققت مققا اسققت.
همانا در روایت زعفرانی است.
)احزاب (6 /
»این پیغمبر سزاوارتر است نسبت به مؤمنین از خودشققان،
و زنان او مادران ایشانند«.
و قول خدای تعالی در همان سوره آیة :53
)احزاب (53 /
»شما را نرسد که رسققول خققدا را اذیققت کنیققد و نققه اینکققه
زنان او را پس از او ،به نکاح در آورید هرگز«.
پس خدا نکاح زنان او را پس از او حرام گردانید بر تمام مردم،
و زنان احدی غیر او چنین نیستند.
و خدای تعالی در همان سوره آیة 32فرمود:
)احزاب (32 /
»ای زنان پیغمبر ،شما مانند احدی از زنان نیستید اگر تقوی
پیشه کنید ،پس در گفتار خود نرمی مکنید«.
پس آنان را به این جهت از زنان جهانیان جدا کرد.
م﴾ »زنققان او مققادران و قققول خققدا کققه﴿ :وأ َزواجنن ُ
ه ْ
هننات ُ ُ
م َ
هأ َّ ْ َ ُ ُ
ایشانند« ،از وسعت زبان عرب است که یک کلمه معانی مختلفققه
دارد ،و از آن جمله کلمة »أم= مادر« ،بمعنای این است که زنان
رسققول خققدا بمنزلققة مادراننققد کققه نکاحشققان بهیققچ وجققه حلل
نیسققت ،ولققی نکققاح دخترانشققان بققر امققت حققرام نیسققت ،چنققانکه
دختران مادران نسبی و یا رضاعی حقرام اسقت .و حجقت و دلیقل
145 احکام القرآن
یشققود
را به نکاح در آورد .و در ایققن آیققه اسققت کققه نکققاح تمققام م
بواسطة رضایت ولی و مرد تزویج شده و زن تزویج شده.
امام بیهقی )رحمه الله( گوید :این را که از کلم شافعی )رحمه
الله( دربارة »امهات مققؤمنین« تققا اینجققا نقققل کققردم بعضققی از آن
مسموع من بوده و بعضی از آن نقل به اجازه شده.
و شافعی )رحمه الله( در مورد شرط ولیت در نکققاح اسققتدلل
کرده به قول خدای تعالی در سورة نساء آیة :34
﴿
﴾
)نساء (34 /
»مردان قوام بخش بر امور زنانند زیرا خدا بعضی از ایشان
را بر بعضی دیگر )بواسطة نیروی بدنی( برتری داده«.
و نیز به قول خدای تعالی در آیققة 25همققان سققوره کققه دربققارة
کنیزان فرموده:
کنید«(25 .
)نساء /
»با ایشان با اجازة اهل )و سرپرست( آنها نکاح
»خبر داد مرا« ابو سعید بن ابی عمرو از ابققی العبققاس از ربیققع
از شافعی که گفت :خدای عزوجل در سورة نور آیة 32فرموده:
)نور (32 /
یشوهر و همچنیققن شایسققتگان از یزن و زنان ب
»و مردان ب
بندگان خود و کنیزان خود را به نکاح یکدیگر درآورید«.
و شافعی گوید :احکققام الهققی ،سققپس احکققام رسققول او دللققت
هها نیستند .خدای عزوجل در آیة دارد بر اینکه اولیاء مالک امر بیو
ههققا بققا ازواج
234-232سققورة بقققره فرمققوده کققه از نکققاح بیو
149 احکام القرآن
خودشان مانع نشوید و آنان هر کاری بکنند بر شما باکی نیست .و
َ َ
هننا
ول ِي ّ َ
ن َ
من ْ ها ِ سن َ ق ب ِن َ ْ
ف ِ حن ّ مأ َ رسققول خققدا فرمققود» :اْلي ّ ُ
ْ
ها«) ،(1زن مات ُ َصن َهنناُ : وإ ِذْن ُ َ
هاَ ، سن َ ف ِ في ن َ ْن ِ وال ْب ِك ُْر ت ُ ْ
ست َأذَ ُ َ
بیوه سزاوارتر است به امر خود از ولی او ،و از بکر اذن خواسققته
یشود دربققارة خققودش و اذن و سققکوت اوسققت .و غیققر اینهققا از م
دلئل.
و کتاب و سنت دللت دارد که مملوک ملک مالک خود است ،و
یشود ،و دلیلی نیافتم بر اینکه واجب باشد خود چیزی را مالک نم
به نکاح در آوردن بندگان و کنیزان ،مگر اطلق ادلققه در ایققن امققر،
یشققود بققر بققه نکققاح در آوردن احققرار .پققس مققن ولی ادله یافت م
هاند بقه نکقاح یدارم که بنقدگان و کنیزانقی کقه بقالغ شقد دوست م
درآورده شوند و برایم معلوم نشققد کققه بشققود کسققی را اجبققار بققر
نکاح کرد .زیرا محتمل است که منظور از آیه راهنمققایی و ارشققاد
بر امر ازدواج باشد نه ایجاب.
و شافعی )رحمه اللققه( در کتققاب قققدیم معتقققد اسققت کققه بنققده
یتواند چیزی خریداری کند هرگاه سید او به او اذن دهد و از آیة م
75سورة نحل که فرموده:
(75 )نحل /
نیست«. »خدا مثل زده بندة مملوکی را که قادر بر چیزی
جواب داده که خدا از باب مثققل چنیققن فرمققوده ،و گرنققه گمققان
یشود که بنده بر چیزهای قادر باشد ،از جمله اقرار بققر خققود از م
یشققود ،و از جملققه در مققوردحدودی که موجب تلف و نقققص او م
تجارتی که به او اذن داده شده خرید و فروش و اقرار او که جایز
یباشد .پس اگر کسققی علققت آورد کققه بواسققطة اذن تجققارت او م
یباشد .پققس جایز است ،گفته شود :خرید او نیز به اذن سیدش م
یشود ولی بققه یتوان گفت که به یکی از دو اذن مالک م چگونه م
یشود؟!اذن دیگر نم
-صحيح مسلم ) ،2/1037حديث ، (1421 :سنن ترمذى )، 3/416 1
سپس شافعی ،در قول جدید خود از این رأی برگشققته بققه ایققن
آیه که خدای تعالی در سورة مؤمنین آیة 5و 6و در سورة معارج
آیة 30-29فرموده:
(30
ج قر-ازوا
29
مگق/قر بق
)معارج
را حفققظ کننققد
فروج خود
»مؤمنین آنانند که
خود و یا ملک یمین خود که ایشان ملمت نشوند«.
پس کتاب خدا دللت دارد بققر مبققاح بققودن فققروج از یکققی از دو
صورت :نکاح و ملک یمین ،پس بنده بهیچ حال مالک نیسققت .و در
اینجا شافعی بسط کلم داده است.
خبر داد ما را ابو زکریا بن ابی اسحاق در میان عدة دیگری کققه
گفتند :خبر داد مققا را ابققو العبققاس الصققم از ربیققع بققن سققلیمان از
شافعی از سفیان از یحیی بن سعید از سعید بققن المسققیب کققه او
در قول خدای تعالی در سورة نور آیة 3فرموده:
) نور (3 /
یکند مگر با زن زناکار و یققا مشققرکه ،و
»مرد زناکار نکاح نم
یکند او را مگر مرد زناکار و یا مشرک ،و زن زناکار نکاح نم
این بر مؤمنین حرام شده است«.
گفته است :این آیققه منسققوخ اسققت ،و آن را نسققخ کققرده قققول
خدای تعالی:
151 احکام القرآن
...
)نور (32 /
یشوهر خققود را بققه نکققاح یکققدیگر
یزن و زنان ب
»و مردان ب
درآورید.«...
که دللت بر اینکه به نکاح آورده شقود زنققان بیقوه و آنقان زنقان
یباشند.مسلمین م
شافعی )رحمه الله( در غیر ایققن روایققت فرمققوده :ایققن مطلققب
چنانست که سعید بن مسیب گفته اسققت .إن شققاء اللققه ،و بققر آن
لهائی از قرآن و سنت است .و همچنین سایر مطققالبی کققه در دلی
آن آیه گفته شده شققافعی در کتققاب مبسقوط و در کتققاب معرفققت
ذکر نموده.
خبر داد ما را ابوسعید بن ابی عمرو از ابی العباس از ربیققع کققه
شافعی گفت :خدای تبارک و تعالی در سورة نساء آیة 3فرموده:
3ر( )نساء /
چهققا
»آنچه شققما را خققوش آیققد از زنققان ،دو دو ،سققه سققه،
یعدالتی داشتید ،پس به یققک زن و چهار ،پس اگر خوف از ب
یا به ملک یمین خودتان اکتفاء کنید«.
پس روشن است که مخاطبین به این آیققه مققردان آزادنققد ،زیققرا
َ َ
یشققوند مگققر م﴾ ،و مالققک نم مننان ُك ُ ْ مل َك َن ْ
ت أي ْ َ ما َ
و َ
فرمققوده﴿ :أ ْ
عول ُننوا﴾» ،ایققن َ آزادها و دیگر اینکققه فرمققوده﴿ :ذَل ِ َ َ
ك أدَْنى أّل ت َ ُ
نزدیکتر است به آنکه ظلم و ستم نکنید« .و معلوم است که میققل
و ستم از کسی است که مال داشته باشد و بنده که مالی ندارد.
احکام القرآن 152
م
حّر ُة تُ َضاع َ ُ
،(4811صحيح مسلم ) ،2/1068حديث (14 :به عبارت» :الّر َ
م
حُر ُم ال ْوِل َد َةُ« .و در صحيحين به اين عبارت نيز روايت شده» :ي َ ْ حّر ُما ت ُ َ
َ
ب«. س
َ ِ ّ نال ن
َ م
ِ م ر
ُ ُ ح
ْ َ ي ما ع
ِ َ ضا
َ ر ال
ِ َ ّ ن م
153 احکام القرآن
»و با زنان مشرکه ازواج نکنید تا ایمان آورنققد ،و البتققه کنیققز
مؤمنه بهتر از زن آزاد مشققرکه اسققت هققر چنققد )زیبققائی زن
مشرکه( شما را به تعجب آورد ،و به مردان مشرک همسققر
ندهید تققا ایمققان آورنققد ،و البتققه بنققدة مققؤمن بققه از مققرد آزاد
مشرکست و اگر چه )قدرت و ثروت مرد مشققرک( شققما را
به عجب آورد«.
شافعی )رحمه الله( گوید :این آیه نازل شققده در حققق جمققاعتی
از مشرکین عرب که اهل بت پرستی بودند ،پققس نکققاح زنانشققان
حرام شد چنانکه نکاح بققا مردانشققان حققرام شققد .پققس اگققر چنیققن
باشد این آیه ثابت است و در آن نسخی نیست.
و بتحقیق گفته شده :این آیه نازل شده در حق جمیع مشرکین،
سپس بعد از آن رخصت نازل شده در حلل بودن نکققاح کققردن بققا
زنان آزاد اهل کتققاب فقققط ،چنققانکه در حلل شققمردن ذبایققح اهققل
کتاب آیه آمده است .کققه خققدای عزوجققل در سققورة مققائده آیققة 5
فرموده:
﴿
)مائده (5 / ﴾
هها حلل شد و طعام اهل کتاب برای شما »برای شما پاکیز
حلل شققد و طعققام شققما بققرای ایشققان حلل اسققت و زنققان
عفیفة از مؤمنات و زنان عفیفة از اهل کتاب قبققل از شققما،
برای شما حلل است هرگاه صداق ایشان را داده باشد«.
شافعی گوید :بهر حال و در هر دو صورت زنان آزاد اهل کتققاب
نکاحشان مباح است.
و خدا فرموده:
157 احکام القرآن
است .و بیان کرده که زوجات و ملک یمین از بنققی آدم نققه بهققائم.
سپس آن را تأکید کرده و فرموده:
)مؤمنون .(7 /
»پققققس کسققققانی کققققه سققققوای ایققققن را بجوینققققد همانققققا
تجاوزکنندگانند«.
پققس هیققچ عملققی حلل نیسققت جققز در زوجققه و ملققک یمیققن و
استمناء نیز حلل نیست) .والله اعلم(.
و در قول خدای تعالی در سورة نور آیة :23
)نور (33 /
»باید عفت بورزند آنان که واجد نکاح نیستند تا خققدا ایشققان
را از فضل خود غنی سازد«.
گوید :معنایش )و الله اعلم( ایققن اسققت کققه صققبر کننققد تققا خققدا
ینیاز کند ،و این کلم خققدا ماننققد آن کلمققی اسققت کققه ایشان را ب
غن ِّيننا ً
ن َ
كننا َن َ
منن ْو َ
خقققدای عزوجقققل در مقققال یقققتیم فرمقققودهَ ﴿ :
ف﴾) ،النساء» (6 :آنکه غنی است عفقت بقورزد) ،و از ف ْع ِ فل ْي َ ْ
ست َ ْ َ
خوردن مال یتیم بمعاملة سلف یا غیر آن ،خودداری کند(«.
و در قول خدای عزوجل:
﴿
.﴾
هانققد ،مگققر
»و مؤمنان آن کسانی که فروج خود را نگهدارند
بر زنان خود و با ملک یمین خود«.
احکام القرآن 162
که عقد نکاح صحیح است بدون تعییققن صققداق ،و آن دلیققل ایققن
یشود مگر بر آن که عقد نکاح بسته شده است که طلق واقع نم
باشد.
سپس کلم را کشانیده تا آنکه گوید :در کتاب خدا بققه امققر خققدا
یکننده که دخول کرده صداقی اسققت روشن است که بر زوج وط
یشوند اجققری اسققت و اجققر در کنیزانی که به اذن اهلشان نکاح م
)که در مورد کنیزان در آیة 25بقره خدا امر کرده پرداخت شود(
همان صداق اسققت و )در آیققات دیگققر نیققز اجققر بققه معنققای صققداق
آمده( بدلیل قول خدای تعالی در سورة نساء آیة :24
)نساء (24 /
»چون با زنان زناشققوئی نمودیققد ،مهقر ایشققان را بدهیققد کققه
واجب است«.
و نیز در سورة احزاب آیة 50فرموده:
)احزاب (50 /
هایققم همسققرانت را کققه
»ای پیغمققبر ،مققا بققر تققو حلل کرد
های.«... مهرشان را داد
و خدای عزوجل در همین آیه فرموده:
165 احکام القرآن
ولی باید دانست که آیه 236عمومیت ندارد و اینجا اشتباه شده است.
167 احکام القرآن
مطلقه متعه است .و قول دوم از ابن شهاب الزهری روایت شده
و ما اسناد او را در کتاب »المعرفة« ذکر کردیم.
و »مس« را که در آیة 237سورة بقره:
)بقره (237 /
»اگر زنان را قبل از مس )آمیزش( طلق دادید و مهری بققر
هایققد
هاید پس نیمی از آنچققه را معیققن کرد
ایشان تعیین نمود
باید بپردازد .«....
ذکر شده ،بر وطأ و آمیزش حمل نموده است .و این را از ابققن
عبققاس و شققریح روایققت کققرده ،و ایققن روایققت بتمققامه در کتققاب
»معرفت« و کتاب »المبسوط« نقل شده ،با آنچه در کتققاب بیققان
کرده و پذیرفته است.
خققبر داد مققا را ابوعبققدالله الحققافظ از ابققی العبققاس از ربیققع از
شافعی که گفت :خدای تعالی در آیة 19سورة نساء فرموده:
) نساء (19 /
»با زنان به نیکی و به خوبی عرفی معاشرت کنید«.
یفرماید:
و در آیة 228سورة بقره م
)بقره /
(228
»و بنفققع ایشققان اسققت ماننققد آنچققه بققر ضققرر ایشققان اسققت
بخوبی )یعنی برای زنان در مقابل تکالیف و وظایفی کققه بققه
یباشد(«. عهده دارند حقوقی م
شافعی )رحمه الله( گوید :تمام معروف آوردن عملی است که
ثواب و نتیجة خققوبی بققرای تققو باشققد و خققودداری از مکققروه .و در
احکام القرآن 168
جای دیگر گفته :در آنچققه باجققازه از ابققی عبققدالله بققه مققن رسققیده
است آنکه خدا فریضه و واجب نموده که بطور خوبی هققر چققه بققر
عهدة او است ادا کند .و تمامی معروف این است که صاحب حق
بگذرد و در طلب آن کمکی مصرف نکند و مدیون حق بققا خوشققی
حق او را ادا کند نه بمطالبة او .و در اداء حق کراهت اظهار نکند.
و هر کدام اینها تققرک شققود ظلققم اسققت ،زیققرا خققودداری و کنققدی
کققردن غنققی ظلققم اسققت ،و تققأخیر انققداختن در ادای حققق اسققت.
شققافعی گویققد :و خققدا فرمققوده ﴿ :
» .﴾ بققققرای
زنان حقوقی است بنفع ایشان ماننققد آنچققه علیققه ایشققان اسققت«،
گوید :و خدا داناتر است که باید حق آنان را بخوبی اداء کرد .و در
روایت مزنی از شافعی که او گفتققه :آنچققه معققروف و خققوبی بیققن
زوجین است این است که از کار ناشایست خودداری کننققد و حققق
صاحب حق را تأخیر نیندازند.
خبر داد ما را ابو سعید بن ابی عمر از ابققی العبققاس از ربیققع از
شافعی که گفت :خدای عزوجل در سورة نساء آیة 128فرموده:
﴿
) ﴾ نساء (128 /
»اگر زنی از شوهر خققود تققرس ناسققازگاری و دوری گزیققدن
داشت .بر زوجین باکی نیست کققه بیققن خودشققان سققازش و
اصلح اندازند اصلح خوبی ،و این صلح بهققتر اسققت )از جققدا
شدن(«.
خبر داد ما را ابن عیینه از زهری از ابن مسیب که دختر محمققد
بن مسلمه نزد رافع بن خدیج بود ،رافققع از آن دخققتر چیققز مکققروه
یداشقت یقا از جهقت بزرگسقالی و یقا غیقر آن ،و خواسقت او را م
طلق دهد ،دختر گفت :مرا طلق مده و مرا نگه دار و آنچققه میققل
داری برایم قسمت کن )یعنی از چهار شققب یققک شققب و یققا از ده
شب یک شب( پس خدا نازل کرد:
169 احکام القرآن
»و هرگاه خوف اختلفی بین زوجین داشتید ،پققس داوری از
خانوادة مرد و داوری از خانوادة زن بنمایندگی بر خوانید که
اگر )زن و شوهر( ارادة اصلح داشته باشند خداوند )داوران
را برای اصلح( توفیق دهد«.
شافعی )رحمه الله( گوید :خداوند به معنی آیه داناتر اسقت کققه
چون اختلف زن و شوهر از حد گذشت ،امر نموده کقه یقک حکققم
از خانوادة مرد و یک حکم از خانوادة زن بنمایندگی انتخاب شوند.
یآید این است که من یافتم خدای و آنچه از ظاهر آیه بدست م
عزوجل در ناسازگاری زوج اذن مصالحه داد و در ناسازگاری زن
اذن زدن داده و در ناسازگاری طرفین بترسند حدود خدا اقامه
نشود اذن خلع داده است.
سپس شافعی کلم را کشانیده تا اینکه گوید :در حکمین که نققه
یکندیگردد و زن نه حق او را اداء م یکند و نه جدا م مرد صلح م
یکشانند که برای ایشققان یدهد و قول ً و عمل ً به کاری م نه فدیه م
یکننققد در آنچققه نبایققد ،و حققق یکققدیگر راحلل نیست و لجققاجت م
یشوند ،پس هرگاه چنین شد یکنند و مطیع یکدیگر نم مراعات نم
حکمی از خانوادة زن و حکمی از خانوادة مرد بفرستند ،و هققر دو
امین و به رضای زوجین باشند و زوجیققن آن دو را وکیققل کننققد بققه
اینکه از جمققع و جققدائی هققر کققدام را صققلح دیدنققد انجققام دهنققد .و
شققافعی در شققرح ایققن مسققئله طققول کلم داده ،و در آخققر گفتققه:
سلطان زوجین را مجبور کند به حکم حکمین.
و بهمان اسناد شقافعی )رحمقه اللققه( گویققد :خقدای عزوجققل در
سورة نساء آیة 19فرموده:
173 احکام القرآن
)نساء (19 /
»اى مؤمنان ،براى شما حلل نيست كه به اكراه زنان را به
ارث بريد ،و بر ایشان سخت مگیرید که بعضققی از آنچققه بققه
هاید ببرید )و پس بگیرید( ،مگققر آنکققه کققار زشققت
ایشان داد
معلومی را مرتکب شوند«.
یشود )و خدا داناتر اسققت( کققه ایققن )شافعی فرموده( :گفته م
یکرد و حققق الهققی آیه نازل شده دربارة مردی که زن را مجبور م
یکرد برای آن کققه ینمود و با او بمعروف معاشرت نم او را منع م
حق او را ندهد و بدون میل زن ارث برد .پس خدای تعققالی چنیققن
معنایی را حرام نمود و حرام کرد بر شوهران که بر زنققان سققخت
هانققد پققس بگیرنققد .ولققیبگیرند تا بعضی از آنچه را بققه ایشققان داد
استثناء نمود مگر آنکه کار زشت آشکاری را بجا آورنققد و مقصققود
در اینجا زنا است .که در ایققن صققورت اگققر مقققداری مققال خققود را
برای مفارقت داد ان شققاء اللققه حلل اسققت ،و تققرک زوج بهققتر از
عصیان خدا و زوج اسقت اسقت .گویقد :و خقدا امقر کقرده دربقارة
یآیققد و حققال آنکققه
زنققانی کققه شوهرانشققان از آنققان خوششققان نم
هانققد اینکققه حققق آن زنققان بخققوبی اداء شققود و های نیاورد
فاحشقق
معاشرت نیکو کردند.
و خدای تعالی در همان آیه فرموده:
)نساء (19 /
»پس اگر از آن زنان ناخشنود بودید ،پس چه بسا کققه شققما
یداریققد و حققال آن کققه خققدا در آن خیققر
چیققزی را مکققروه م
یدهد«.
بسیاری قرار م
پس خدا معاشرت بقا زنقان را بقه نیکقی در حقال کراهققت مبقاح
نمققوده و خققبر داده کققه در آن خیققر بسققیاری نهققاده اسققت .و خیققر
بسیار ،همانا اجر در صبر بر معاشرت است و اداء کردن حققق بققر
صاحب حق و صبر بر ناز کردن زن بر او است.
احکام القرآن 174
تحقیق آنست که هیچ یک از این آیات ناسخ یکدیگر نیست و حکم هر کدام
یشققود.تا قیامت باقی است .یعنی اگر دولت واجد قدرتی بود حد جققاری م
و اگر نبود شوهر باید او را حبس و مراقبت کند در خانه تا وفات او .و اگققر
شوهر ندارد تا هنگامی که شوهر رود و توبه کند باید در خانه نگهداری و از
او مراقبت شود) .مترجم(.این نظریه مترجم است نه جمهور اهل سنت
175 احکام القرآن
یعنی بر هیچ یک حرام نیست کقه ایققن کقار را عمققل کننققد .و گفتققه
یترسققد کققه مققرد نیققز در ایقنشققده :اگققر زن ادای حقق نکققرد و م
یشود. صورت اداء حق نکند پس فدیه حلل م
شافعی )رحمه الله( گوید :طلق سنت دربققارة زنققی اسققت کققه
یشققود کققه او را طلق دهققد در حقال مدخوله باشققد آنکققه حیقض م
طهر بدون جماع ،در آن طهری که از حیققض و یققا از نفققاس خققارج
شده باشد.
شافعی گوید :و بتحقیق خدا امر کرده به نگه داشتن زن بخوبی
و یا رها کردن به نیکی ،و از ضققرر رسققاندن نهققی کققرده اسققت .و
های اسقت کققه طلق حائض ضقرری اسقت بقر او ،زیقرا او نقه زوج
های اسققت کققه از زوج داشققته بتوان به او دخول کققرد و نققه در عققد
باشد .مادامی که در حیض است هرگققاه طلق داده شققد نققه خققود
یداند و نقه زوج او کقه عقدة او حمقل اسقت و یقا حیقض ) .گویقا م
یخواهد بگوید که زوجین باید عده را بدانند که اگققر زوج شافعی م
رغبت کرد و زن کوتاه آمد او را طلب کند(.مترجم
خبر داد ما را ابوعبدالله الحافظ و ابوسعید بققن ابققی عمققرو کققه
گفتند :ما را خبر داد ابوالعباس از ربیع از شافعی که گفت :خدای
تعققالی در کتققاب خققود ذکققر کققرده طلق را بققه سققه نققام :طلق ،و
فراق ،و سراح .پس یک جا در سورة طلق آیة 1فرموده:
)طلق (1 /
و یک جا در آیة 2از همان سوره فرموده:
)طلق (2 /
و یکجققا در سققورة احققزاب آیققة 28دربققارة ازواج رسققول خققود
فرموده:
179 احکام القرآن
پس مردم از این دستور جدیققد اسققتقبال کردنققد چققه کسققی کققه
یداد).(1
یداد چه نم
طلق م
شافعی )رحمه الله( گوید :بعضققی از اهققل تفسققیر ایققن را ذکققر
کرده ،امام بیهقی گوید :ما از ابن عباس در همیققن معنققی روایققتی
داریم.
خبر داد ما را ابوسققعید از ابققی العبققاس از ربیققع از شققافعی کققه
گفت :خدای تعالی در سورة نحل آیة 106فرموده:
)نحل (106 /
»مگر آن کس کققه مجبققور شققود ولققی دلققش بققه ایمققان آرام
شده باشد«.
گوید :و برای کفر احکامی است مانند جدا شدن زوجه و کشتن
آن کافر و غنیمت مال او .پس چون خدا احکام اکراه را بیان کققرد
و گفت :مگر آنکه مکره باشد در حالی که قلب او آرام بققه ایمققان
باشد پس احکام قول او که در اکققراه گفتققه سققاقط شققد .و اینجققا
یخواهد بگوید طلق اکراهی حکمی ندارد(. بسط کلم داده )و م
خققبر داد مققا را ابوسققعید بققن عمققرو از ابققی العبققاس از ربیققع از
شافعی که گفت :خدای تعالی در سورة بقره آیة 229فرموده:
)بقره (229 /
»طلق دوبار است ،پس از آن یقا نگققاه داشقتن بخقوبی و یقا
بنیکی رها کردن«.
و در آیة 228فرموده:
-1موطأ مالك ) ،588 / 2حديث ،(1222 :السنن الكبرى – البيهقي )/ 7
(333
181 احکام القرآن
)بقره (228 /
»و زنان طلق داده شده به مدت سقه پقاکی انتظقار برنقد و
برای آنان حلل نیست که کتمان کنند آنچققه را خققدا در رحققم
ایشان خلق کرده اگر به خدا و روز قیققامت ایمققان دارنققد ،و
شوهرانشان به برگردانیدن ایشان سزاوارترند اگر خواستار
اصلح باشند«.
َ
صَل ً
حا﴾ دوا إ ْ
ن أَرا ُ
شافعی )رحمه اللققه( گویققد :منظققور از ﴿إ ْ
»هرگاه خواستار اصلح شدند« ،اینسققت کققه پققس از طلق رجققوع
کنند .پس هر شوهر آزادی که زن خود را یک مرتبه و یا دو مرتبققه
طلق داد ،آن زوج سزاوارتر است به رجوع به آن زن ،مادامی که
عدة او نگذشته باشد ،چنانکه کتاب خدا دللت نموده.
و در قول خدای تعالی در آیة 231سورة بقره که فرموده:
)بقره (231 /
احکام القرآن 182
و در شرح آن بسط کلم داده و بیان کرده کققه اعتبققار بققه عققزم
یتواند هر روز برگردد و چون است ،و در خلل آن گفته :چگونه م
چهار ماه گذشت در حالی که قصد برگشت ندارد باید طلق دهققد.
یتققوان گفققت کققه چنیققن قققولی در نققزدِ یکققی از عقلء صققحیح آیا م
است؟!
و در جای دیگر طبق آنچه از ابوسعید شنیدم گوید :و بققرای چققه
یباشقد مگقر بقه کقاری کقه ایجقاد کنقد از گمان کردید که رجوع نم
جماع و یا با زبان بگوید اگر قادر به جماع نیسققت .و البتققه تصقمیم
طلق پس از گذشتن چهار ماه است که نه چیزی با زبان بگویققد و
نه عملی را انجام دهد .بعد گوید :آیا ایلء طلق است؟ گویققد :نققه،
طلق نیسققت .بسققط کلم داده ،و مققن آن را در مبسققوط نقققل
نمودم.
خبر داد ما را ابوسققعید بققن ابققی عمققرو از ابوالعبققاس الصققم از
ربیع از شافعی که گوید :خدای عزوجققل در سققورة مجققادله آیققة 3
فرموده:
خود(
زن3 /)مجادله
یگویند به
یکنند )م »آنان که از زنانشان مظاهره م
یگردنققد
که پشت تو مانند پشت مادر من است( سپس بر م
یشوند باید پیش از آنکه یکققدیگر را مققس کننققدو پشیمان م
های آزاد کنند«.
بند
شافعی گوید :از کسی که از او خوشنودم از اهل علم به ققرآن
یدادنققد:
یگفققت :اهققل جققاهلیت بققه سققه نققوع طلق م
شنیدم که م
ظهققار ،ایلء ،و طلق ،خققدای تعققالی طلق را بققر جققای گذاشققت و
پذیرفت.
و در ایلء بققرای ایلء کننققده چهارمققاه مهلققت داد ،سققپس بققر او
قرار داد که یا برگردد و یا طلق دهد .و در ظهار بققه کفققاره حکققم
نمود و احتیاج به طلق ندارد.
187 احکام القرآن
هام از آنچققه شافعی )رحمه الله( گوید :و آنچققه مققن حفققظ کققرد
قاُلوا﴾ ،آنکه ،ظهار کننده زنققی ما َن لِ َ دو َ عو ُ شنیدهام در جملة ﴿ي َ ُ
را که ظهار نموده حرام است مس کند .و هرگققاه مققدتی از گفتققن
ظهار گذشت و به طلقی که بر او حرام شود و یا به چیز دیگققری
که تکلیف زن را معین کند نیاورد بر او واجب اسققت کفققارة ظهققار
را بدهد .گویققا اینققان معتقدنققد کققه چققون خققودداری کققرده و کققاری
نکرده و خیال کققرده کققه مققوجب حلیققت اسققت و او برگشققته پققس
حلل کققرده حققرام را .شققافعی گویققد :مققن معنققی بهققتری از ایققن
یدانم در اینکه بر او کفارة ظهار واجب یدانم و مخالفی هم نم نم
است .پس جایز نیست چیز دیگری بگویم.
شافعی )رحمقه اللقه( گویقد :و معنقی ققول خقدای عزوجقل کقه
سا﴾ ،زمانی است کقه خقدا قبقل از َ ن َ
ما ّ ن ي َت َ َلأ ْ قب ْ ِ م ْ
فرمودهِ ﴿ :
تماس گرفتن بققر او کفققاره دادن را واجققب نمققوده ،و اگققر قبققل از
کفاره تماس گیرد وقت رفته ،ولی کفققاره باطققل نشققده اسققت ،و
قیاس بر نماز کققرده )کققه اگققر وقققت گذشققت کفققاره یعنققی قضققاء
دارد(.
ة ﴾. ريُر َر َ
قَبن ٍ ح ِ
فت َ ْشافعی در قول خدای عزوجل که فرمودهَ ﴿ :
های که بر غیر دیققن اسققلم های« گوید :یک بند »پس آزاد کردن بند
باشد کافی نیست ،زیرا خدا در سورة نساء آیة ) 4دربققارة کفققارة
ة﴾ »آزاد کققردن مَننن ٍ م ْ
ؤ ِ ة ُ ريُر َر َ
قب َ ٍ ح ِ
فت َ ْ قتل غیر عمد( فرمودهَ ﴿ :
بنده و اسیری مؤمن« ،و شرط و قید نمودن خدا در مقورد کفققارة
قتل ،آزاد کردن یک اسیر مققؤمن ،ماننققد دلیققل اسققت بققر اینکققه در
کفاره ،رقبة غیر مؤمنه کافی نیست .همچنانکه خدای تعالی راجققع
به شهادت در دو مورد شرط عققدالت نمققوده ،ولققی در سققه مققورد
تها شرط عققدالت شهود را مطلق گذاشته ،ولی ما در تمام شهاد
یکنیققم ،و اگققر چققه شققهادت را را که شرط الهققی اسققت شققرط م
مطلق گذاشته باشد.
خبر داد ما را ابوسعید بن ابی عمققرو از ابققی العبققاس الصققم از
ربیع از شافعی )رحمه الله( که گفته :خدای عزوجل در سورة نور
آیة 4فرموده:
احکام القرآن 188
/ )نور
(4
یدهنقد سقپس چهقار »آنان که زنان عفیفه را نسبت نقاروا م
.«یآورمند به آنان هشتاد تازیانه بزنید
شاهد گواه نم
من خلفی در این ندیدم که هرگققاه زن تهمققت زده شققده:گوید
حد را طلب کرد و تهمت زننده شاهدان را نیاورده که او را از حد
. باید حد بر او جاری شود،نجات دهند
: فرموده9 تا6 و خدای تعالی در همان سوره در آیات
189 احکام القرآن
یشققود کقه چهققار مرتبققه تققا آخققر آیققه .یعنققی »از زن حققد دفققع م
یگیققرم کققه ایققن مققرد ازشققهادت دهققد و بگویققد :خققدا را شققاهد م
دروغگویان است .و در مرتبة پنجم بگوید :لعنت خدا بر من اگر او
یشود حد است. راست بگوید« .و عذاب که از او دفع م
و خبر داد مرا ابوعبققدالله الحققافظ از ابققی العبققاس از ربیققع کققه
شافعی گوید :و زمانی سهل بن سعد در هنگام جوانی خققود دیققده
است شاهدان متلعنین ،یعنی دو طرف ملعنه را و ابن عمققر نیققز
یشققود حکایت کرده ،پس ما استدلل کنیم بر اینکه لعان واقققع نم
های از مؤمنین .و همچنین جمیقع حقدود الهقی مگر در محضر طائف
های از مؤمنین حاضر شوند و کمترین نفرات آن چهار را باید طائف
یشقود .و نفر است ،زیرا در شهادت به زنا کمققتر از چهقار نفقر نم
این شبیه است به قول خدای تعقالی دربقارة زانیقه و زانقی کقه در
سورة نور آیة 2فرموده:
) نور (2 /
»و باید در عذاب )حد( ایشققان گروهققی از مققؤمنین حاضققر و
گواه باشند«.
و در سورة نساء آیة ) 102راجع به نماز خوف( فرموده:
) نساء (102 /
های( از ایشققان )یعنققی مجاهققدین( بققا تققو
های )دسققت
»طققائف
بایستند«.
و طائفه ،سققه نفققر و بیشققتر از سققه نفققر اسققت .و چققرا طققائفه
گفته؟ زیرا قصد رسول خققدا نمققاز جمققاعت بققوده ،و اقققل عققدد
جماعت سه نفر است .پس مستحب است که سه نفر و یا بیشتر
باشد و ذکر کره جهت اینکه در حدود باید چهار نفر باشند.
آنچه در عده و رضاع و نفقات از شافعی رسیده
خبر داد ما را ابوعبدالله الحافظ که قرائت کققردم بققر او از ابققی
العباس از ربیع از شافعی )رحمه الله( که گفت :خققدای تعققالی در
سورة بقره آیة 228فرموده:
191 احکام القرآن
)بقره (228 /
-متفق عليه] ،صحيح بخاري ) ،1864 /4حديث ،(4625 :صحيح مسلم ) 1
پس رسول خدا خققبر داده کققه عققده ،همانققا پققاکی اسققت نققه
ء﴾ و بققرای ة ُ
قُرو ٍ حیض ،و دلیل آورده به اینکه خدا فرموده﴿ :ث ََلث َ َ
غسل معنائی نیست .و استدلل کرده به اینکه حیض این است که
یشود ،و طهققر ایققن اسققت کققه یریزد تا خون ظاهر م رحم خون م
یدارد که ظاهر نشود ،پس قرء بمعنققی حبققس خون را رحم نگه م
بتراست نه رها کردن ،پس طهر در زبان عرب برای قققرء مناس ق
است ،زیرا آن حبس خون اسققت .و در شققرح ایققن ،کلم را بسققط
داده است.
خبر داد مرا ابوعبدالله الحافظ باجققازه از ابققی العبققاس از ربیققع
که گفت :شافعی )رحمه الله( گوید :خدا فرموده:
)بقره (228 /
یبرنقد و خقودداری »و طلق داده شدگان سه طهر انتظار م
کنند ،و اگر بققه خققدا و روز بازپسققین ایمققان دارنققد ،برایشققان
حلل نیست که آنچه را خققدا در رحققم ایشققان آفریققده پنهققان
کنند«.
شافعی )رحمه الله( گوید :پس در آیققه روشققن کققرده کققه بققرای
مطلقه حلل نیست که کتمان کند آنچه را در رحقم دارد از حیقض،
یآیققد وقققتی کققه خققوف از انقضققاء پس گاهی برای شوهر فکری م
یشققود کققه او را نکققاح کنققد و یققا بققرای ادب
عده دارد رأیی پیققدا م
طلق دهد .سپس کلم را کشانیده و گفتققه :کتمققان آنچققه در رحققم
است محتمل است حمل باشد ،زیرا حمل از چیزهققایی اسققت کققه
خدا در رحم آنان خلق نموده است.
193 احکام القرآن
های و یقا پس هرگاه مرد طلق دهنده از زنش پرسید :آیققا حققامل
در حیض؟ برای او حلل نیست که کتمان کند .و نزد من هرگققاه از
او سؤال هم نشود بهتر است که خققود ایققن مطلققب را خققبر دهققد.
سپس کلم را کشانیده که اگر پس از سؤال کتمان کققرد نققزد مققن
گناهکار است .و شافعی در این موضوع روایت کرده قول عطققا و
مجاهد را .و این در کتاب »المبسققوط« و »المعرفققة« نقققل شققده
است.
و بققه همیققن اسققناد شققافعی گویققد :شققنیدم از کسققی کققه او را
های کققه در عققده نققازل یگفققت :اول آی
یپسندم از اهل علم که م م
تقا ُ ّ َ
مطل َ ْ
وال ُ
شققده قققول خققدای عزوجققل اسققت کققه فرمققودهَ ﴿ :
ء﴾ »طلق داده شدگان انتظار ة ُ
قُرو ٍ ن ث ََلث َ َ
ه ّ
س ِ ن ب ِأ َن ْ ُ
ف ِ ص َ
ي َت ََرب ّ ْ
یبرند بمدت سه پاکی« پس ندانستند عدة زنققی کققه قققرء یعنققی م
طهققارت از حیققض نققدارد چققه قققدر اسققت ،یعنققی زنققی کققه حیققض
یشود و همچنین عدة زن حامله را .پس خدای تعالی نازل کرد نم
آیة 4سورة طلق را که فرموده:
)طلق (4 /
»آنان زنانی که از حیض شدن مأیوسند اگر به شققک افتادیققد
یشققوند و یققا نققه( و همچنیققن آن زنققان )کققه آیققا حیققض م
هاند ،پققس عققدة ایشققان سققه مققاه
)دخترانی( که حیققض نشققد
است«.
هاند و آنهققائی کققه حیققض پققس قققرار داده عققدة زنققانی کققه یائسق
م﴾ یعنققی
ن اْرت َب ْت ُ ْ
یشوند سه ماه .و قول خدا کققه فرمققوده﴿ :إ ْ نم
»ندانستند عدة آنها را« .و در آیة 4فرموده:
احکام القرآن 194
مترجم گوید :این آیه نه مربوط به آیات ارث اسققت و نققه بققه آیققات عققده،
بلکه ارفاقی است که خدا به زنان نموده و فرموده که ازواج هرگاه داعققی
یخواهند لبیک گویند وصققیت کننققدگان کققه زنانشققان را یکسققال در حق را م
خانه سکنی دهند و معاش ایشان را تأمین کنند و به ایشققان نفقققه دهنققد .و
آیه عده نیز کاری به این آیه ندارد بلکه برای حفظ حرمت مردان است کققه
زنانشان چهار ماه و ده روز عده نگه دارند و ایقن آیققه بققرای حفقظ حرمققت
زنان است ،پس نه ناسقخ اسقت و نققه منسقوخ ) .ايقن نظقر مققترجم اسقت
ونظريه جمهور اهل سنت اين نيست(
احکام القرآن 196
ندادند مالک مالنققد بققه هققر صققورت عمققل کننققد .و ایققن را شققافعی
روایت کرده از شعبی از علی .
خبر داد ما را ابوسعید بن ابی عمرو از ابی العباس از ربیققع کققه
گفت :شافعی گوید :خدای تعالی دربارة زنان طلق داده شققده در
سورة طلق آیة 1فرموده:
)طلق (1 /
ههاشقان بیققرون نکنیققد و آنققان
»زنان را )در أیام عده( از خان
خارج نشوند مگر آنکه کار زشت آشکاری بیاورند«.
شافعی )رحمه الله( گوید :فاحشه و کار زشققت ایققن اسققت کققه
بدگوئی کند به خانوادة زوج و کاری کند که خوف اختلف بین او و
بین ایشان گردد ،پس اگققر چنیققن کققرد بققرای آنققان اخققراج او حلل
است ،و بر ایشان است کققه او را منزلققی غیققر آن منققزل بدهنققد و
همین معنی را شافعی از ابن عباس نقل نموده است.
خبر داد ما را ابوسعید بن ابی عمققرو از ابققی العبققاس الصققم از
ربیع که شافعی گفته است :خدای تعالی در سققورة نسققاء آیققة 23
فرموده:
)نساء (23 /
هانققد و
»و )حرام شققده بققر شققما( مققادرانی کققه شققیرتان داد
خواهران شما از شیر )خواهران رضاعی شما(«.
شافعی )رحمه اللقه( گویقد :تحریقم مقادر و خقواهر رضقاعی دو
معنی احتمال دارد :یکی آنکه خدا مادر و خواهر رضققاعی را چققون
مادر و خواهر نسبی قرار داده ،و معنی آن این است کققه هققر چققه
197 احکام القرآن
بواسطة نسب حرام است ،به شققیر دادن نیققز حققرام اسققت .و بققه
این معنا ما قائلیم بدلیل سنت رسول خدا و قیاس بر قرآن.
معنی دیگر این است که حرام باشد مادر و خواهر رضققاعی نققه
غیر این دو .سپس برای معنققی اول شققاهدی از سققنت آورده و آن
را اختیار کرده است.
شافعی )رحمه الله( گویققد :رضققاع نقام کلققی اسققت کققه بققر یققک
یشود و بر کمققال شققیر دادن تققا دو سققال نیققز مکیدن شیر گفته م
یشود .ولققی یشود ،و بر رضاع پس از دو سال نیز گفته م گفته م
نها مققوجب تحریققم اسققت نققه ما دلیل داریم که بعضی از شیر داد
تمام آنها ،پس هر چه نام رضاع گفته شود موجب حرمت نیسققت.
و نظیر این آیة سارق و سارقه و آیة زانی و زانیه اسققت کققه کلققی
است ولی بعضی از آنها موجب حد است .و حجت آورده کققه پنققج
مرتبه شیر دادن موجب حرمت است.
و استدلل کرده در دو سال که حق فرزند است به قول خققدای
تعالی در آیة 233سورة بقره که فرموده:
)بقره (233 /
»و مادران فرزندان خود را دو سال کامققل شققیر دهنققد ،ایققن
حکققم بققرای پققدری اسققت کققه بخواهققد شققیر دادن را کامققل
نماید«.
سپس گوید :خدای عزوجل ،شیر دادن کامققل را دو سققال تمققام
ذکر کرده است .و )نیز خدا در همان آیه( فرموده:
احکام القرآن 198
گوید :از اینکه نباید مادر بواسطة فرزندش ضرر بخورد ،رضققاع
بر مادر نیست.
و به همین اسناد شافعی )رحمه الله( در کتاب املء گوید :لزم
نیست که زن شیر دهد فرزند خود را ،چه آن زن نزد شققوهر خققود
باشد و یا نباشد مگر آنکه خود بخواهد چقه زن شققریفه باشقد و یقا
غیر شریفه ،چه غنی باشد و چه فقیر .زیققرا خققدا در سققورة طلق
آیة 6فرموده:
)طلق (6 /
تگیری کنیققد زن دیگققری او را شققیر
»اگققر بققر یکققدگر سققخ
خواهد داد«.
و شافعی )رحمه الله( در کتاب اجققاره زیققاد کققرده ،پققس گویققد:
خدای تعالی در کتاب خود اجاره را ذکر نموده ،و بعضققی از انبیققاء
هاند .در سورة قصص آیة 27دختر شعیب به پققدر به آن عمل کرد
خود گوید:
(26
)قصص /
»ای پققدر ،موسققی را اجیققر کققن کققه بهققترین کسققی را اجیققر
های ،قوی و امین است«. کرد
لهای معینی خققود پس خدا ذکر کرده که یکی از پیامبران او سا
را اجاره داده که بآن ناموس زنی را مالک شود ،پققس دللققت دارد
لها .بنققابراین،
بر تجویز اجاره و اینکه باکی نیست در اجاره بر سا
اجاره بهر حالی جایز است .و گفته شده :او را اجیر کرد بر اینکققه
گله و چهارپایان او را بچراند .و الله اعلم.
203 احکام القرآن
) انعام (137 /
»و این چنین شرکاء ایشان )یعنی خدام بتها( بققرای بسققیاری
هاند کشتن اولد ایشان را«. از مشرکین زینت داد
شافعی )رحمه الله( فرموده :بعضی از عرب دختران کوچک از
یکشتند .پس خققدای اولدشان را از خوف نداری و یا خوف عار م
یکنقد کقه از قتقل اولد تعالی از آن نهقی کقرد حقتی ایقن دللقت م
مشرکین در دارالحرب و مکققان جنققگ نیققز بایققد خققودداری کققرد ،و
قرآن و سنت بر این معنی دللت دارد ،علوه بر آنچه کتاب دللت
دارد بر حرام بودن قتل بناحق.
خققبر داد مققا را ابوعبققدالله الحققافظ از ابققی العبققاس از ربیققع از
شافعی )رحمه الله( که در قول خقدای عزوجقل در سقورة اسقراء
آیة :33
) اسراء (33 /
»هر کس مظلوم کشته شود ما برای ولی او تسلطی قققرار
دادیم )که قصاص کند( پس باید اسراف در قتل نکند«.
گوید :یعنی غیر قاتل را نکشد ،و این ماننققد آیققة دیگققر اسققت )و
الله اعلم( که در سورة بقره آیة 178فرموده:
)بقره (178 /
»بر شما نوشته شد قصاص در کشتگان«.
پس قصاص همانا از قاتل است نه از آنکه کاری نکقرده .خقدای
عزوجل در کتابش قصاص )یعنققی کیفققر برابققر( را واجققب کققرده و
سنت بیان کرده که قصاص برای که و بر که.
خبر داد ما را ابوعبدالله از ابی العبققاس از ربیقع از شققافعی کقه
یدانند و بین احدی از کسققانی گفت :از مطلب معلومی که همه م
هام اختلفققی نبققوده و از علمققای عققرب بققه مققا
که من ملقات کرد
205 احکام القرآن
رسیده اینکه قبل از نزول وحی از فضل فروشی جدائی بققود) يققك
نوع معامله است ( و فرق زیادی در بیققن همسققایگان بققود از قتققل
عمد و خطا .و در دیه بعضی بققرای بعضققی برتققری قققائل بودنققد تققا
آنکه دیقة مقرد شقریف چنقد مقابقل دیقة بنقی قریظقه بقود .و مقرد
یشققد بققه یشققد از قاتققل تجققاوز م شریفی از عرب هرگاه کشته م
یشدند مگر آنکه بجققای مقتققول سوی آنکه نکشته و بسا راضی نم
ً
که یک نفر بققود چنققد نفققری را بکشققد .مثل یکققی از طائفققة غنققوی،
های را جمع کرد ،به او شأس بن زهیر عبسی را کشت ،پدر او عد
گفتند :در قتل چه خواهی کرد؟ گفت :یکی از سه کار که غیر این
سه مرا راضی نکند .به او گفتند :آن سه چه باشققند؟ گفققت :زنققده
کند شأس را .و یا رداء مرا پر کنند از ستارگان آسمان و یققا تمققام
یبینققم عوضققی یها را بدهنققد مققن بکشققم ،تققازه مققن نم طائفة غنو
گرفته باشم.
و کلیب وائل کشته شد ،پس بین دو طائفه روزگار درازی قتققال
بود ،ولی بعضی از ایشان کناره گرفت )و او حارث بن عباد بکری
بود که گفت» :ل ناقة لی ول جمقل= مقن نقه شقتر نقر دارم و نققه
ماده« و این مثل شد«( پس فرزند او را گرفتند و کشتند ،او آمققد
یدانید من کناره گرفتم ،پس فرزند من نزد ایشان و گفت :شما م
»بجیر« بعوض »کلیب« ،در حالی که او عزیرتریققن عققرب بققود؟ و
از جنگ خودداری کنید .آنان گفتند :بجیر مقابققل بنققد کفققش کلیققب
هگیر یشود .پس او ناچار با ایشان قتال کرد در حالی کققه گوش ق نم
بود.
شافعی )رحمه الله( گوید :آیة فوق در این قضققایا و ماننققد اینهققا
یکردنققد .و حکققم خققدا نازل شده از آنچه در جاهلیت به آن حکم م
بعدالت است ،و از روی عدل مساوی کققرده بیققن بنققدگان خققود ،و
شریف و غیققر شققریف را در قصققاص فققرق نگذاشققته ،و در سققوره
مائده آیة 50فرموده:
﴿
) ﴾ مائده (50 /
احکام القرآن 206
شعيب ارنؤوط مي گوید» :این حدیث حسن است ،و با شواهدش به
درجه صحیح می رسد«.
احکام القرآن 208
بگیرد و اگر خواست عفو کند ،و اینست قققول خققدای عزوجققل کققه
فرمققققققققققققققققققوده ﴿ :
﴾ یعنققققققی» ،دیققققققه،
تخفیفی و رحمتی از خداست )که دیه قرار داده و کشته نشود(«.
یفرمایققققققققد ﴿ : سققققققققپس م
﴾ کقه م
یفرمایقد» :هقر کقس پقس از گرفتقن دیقه و
دریافت خونبها از حد در گذشته و بکشققد بققرای او عققذاب دردنققاک
مقاتققل در قققول خققدای تعققالی ﴿ : است«.
و
یگوید :یعنی »قصاص برای ﴾ م
شما قوامبخش زندگی و حیققات اسققت« کققه بعضققی از شققما را از
یکند .و بعضی از شما بجهققت تققرس خوف بعض دیگر جلوگیری م
یکشد.از کشته شدن ،بعض دیگر را نم
و خبر دادند ما را ابوعبدالله و ابوزکریا که گفتند :خبر داد مققا را
ابوالعباس از ربیع از شافعی از ابن عیینققه از عمققرو بققن دینققار کققه
یگفققت :از ابققن عبققاس شققنیدم گفققت :از مجاهققد شققنیدم کققه م
یگوید :در بنققی اسققرائیل قصققاص بققود و دیققه نبققود ،پققس خققدایم
عزوجل به این امت فرمود ﴿ :
.﴾
پس عفو این است که دیه قبول شود در قتل عمد .و فرمود ﴿ :
،﴾یعنی :نسبت به آنچه که که بر قبققل از
یفرمایققد:
شما نوشته شده ،به شما تخفیف داده شد .و در آخر م
﴿
» .﴾ که هر کس پس
از آن )دریققافت خونبهققا( تجققاوز کنققد )و بکشققد( بققرای او عققذاب
دردناک است«.
211 احکام القرآن
-سنن ابی داود ) ،579 / 2حديث ،(4504 :سنن ترمذي )،421 / 4 1
حديث ،(1406 :و ترمذي فرموده» :اين حديث حسن و صحيح است« .و
آلباني نيز به صحيح بودن اين حديث حكم كرده است .و بهمين معنى در
صحيحين نيز روايت شده.
احکام القرآن 212
»و مؤمن حق ندارد مؤمنی را بکشققد مگققر بخطققا ،و هققر آن
کس که مؤمنی را بخطا بکشققد ،پققس جریمققة او آزاد کققردن
یک بندة مؤمن و دیه دادن به خانوادة مقتول است«.
گوید :خدای جل ثناؤه در کتاب خود حکم کرده بر قاتل مققؤمنی
های به خانوادة مقتول بپردازد .و بققر زبققان که بخطا کشته اینکه دی
های از اهققل رسول او بیان شده که دیه چه قدر است؟ و از عد
علم در دیة مسلمان نقل شده که نزاعی ندارند که رسول خدا
یباشد از نقل چنققد نفققرحکم به صد شتر نموده ) ،(1و این اقوی م
بخصوص اگرچققه نقققل خصوصققی هققم شققده و مققا بققه همیقن حکققم
یکنیم که دیة قتل خطا صد شتر است. م
شافعی )رحمه اللققه( گویققد :عراقییققن یعنققی اهققل عققراق ملققزم
هاند بر کسققی کققه درهققم و یباشند بقول خودشان که در دیه گفت م
دینار دارد ده هزار درهم است .و بتحقیق از عکرمه از رسول خدا
روایت شقده کقه حکقم کقرد در دیقه بقه دوازده هقزار درهقم .و
عکرمه گمان کرده که نازل شده در ایققن موضققوع آیققة 74سققورة
تقققوبه :
-نگا :سنن أبي داود ) ،592 /2حديث ،(4541 :مسند احمد ).(183 /2 1
.(238 /13
215 احکام القرآن
نهای خققود اظهققار پس خدا اعلم کرده که اینان برای حفظ خو
یکننققد .مجاهققد گفتققه ﴾ ﴿ :یعنققی از ایمققان م
هایم .سپس خدا خبر داده کققه اگققر ترس قتل و اسارت تسلیم شد
یدهققد )البتققه
خدا و رسول او را اطاعت کنند خدا به ایشان جزا م
هنشینان است ،ولی بعضی از بعضی این آیه راجع به بعضی از بادی
ً
بادیه نشینان تمجید و تعریف کرده که حقیقتا دارای ایمانند چنانکه
در سورة توبه آیة 99آمده است(.
هنشققینان( بققهشافعی )رحمه اللققه( گویققد :و اعققراب )یعنققی بادی
یشوند )البته بعضی از ایشان( ،بلکه اظهار اسققلم دینی متدین نم
ینماینققد چنققانکه خققدای یکننققد و شققرک و تعطیققل را مخفققی م م
عزوجل در سورة نساء آیة 108فرموده:
)نساء (108 /
یدارنققد ولققی از خققدا
»خیانت خققویش را از مققردم مخفققی م
مخفی نتوانند که خدا همیشه با ایشان است ،و هنگامی کققه
یگویند«.
شبانه سخنان ناپسند م
و در سورة توبه آیة 84فرموده:
)توبه (84 /
مققرد نمققاز مکققن و بققر قققبر او
»و ابدا بر یکی از ایشققان کققه ُ
نایست«.
پس اما امر خققدا کقه فرمقوده :بققر ایشقان نمقاز مخقوان ،بققرای
آنست که نماز رسول خدا غیر از نماز دیگققران اسققت - ،پققدر و
یخواند مگر آنکه اگققر بخوانققد
مادرم فدایش -او بر کسی نماز نم
یآمرزد.خدا او را م
احکام القرآن 222
یفرماید:
و در سورة غافر آیة 19م
( ãNn=÷èt spuZͬ!%s{ ÈûãüôãF{$# $tBur
)غافر (19 / ) ÏÿøéB ârßÁ9$#
هها مخفققی
»خدا گردش چشمان را بخیققانت و آنچققه را سققین
یداند«.
کنند ،م
و همچنین آیات دیگر از قرآن.
و در کتاب خود به تمام خلققق شناسققانید کققه علمققی ندارنققد جققز
آنچققه بققه ایشققان تعلیققم نمققوده اسققت .و در آیققة 78سققورة نحققل
فرموده:
ª!$#ur &Nä3y_t÷zr .`ÏiB ÈbqäÜç/ (
) ©öNä3ÏF»yg¨Bé& w cqßJn=÷ès? $\«øx
)نحل (78 /
»خدا شما را از شکم مادرتان خارج کرد در حالی که چیقزی
یدانید«.
نم
و در سورة بقره آیة 255فرموده:
wur tbqäÜÅsã &äóÓy´Î/ ô`ÏiB (
) ) ©ÿ¾ÏmÏJù=Ïã wÎ) $yJÎ/ uä!$xبقره (255 /
»و بقه چیقزی از دانقش او احقاطه ندارنقد جققز آنچقه او خقود
خواسته«.
سپس خدا ایشان را تعلیم داد به آنچه به ایشان آموخت و امر
کرد که به همان اکتفاء کنند .پس در سورة شوری آیة 50به
رسول خود فرمود:
( y7Ï9ºxx.ur !$uZøym÷rr& y7øs9Î) %
?[nrâ ô`ÏiB $tRÌøBr& 4 $tB |MZä. Íôs
) ) #${$tB Ü=»tGÅ3ø9$# wur ß ` » yJMشوری
(52 /
»و بدین گونه ما به سوی تو وحی کردیم روحی )قرآنققی( را
یدانسققتی کتققاب و ایمققان چققه
بققه فرمققان خودمققان ،تققو نم
باشد«.
و در سورة کهف آیة 24-23فرموده:
225 احکام القرآن
قرار داده .پس بکر با بکر ،هر کدام صد تازیانه و نفی بلد ،و بیققوه
یا بیوه صد تازیانه و سنگسار«) .(1و در اثبات سنگسار بر زن بیققوه
استدلل کرده به حدیث ابی هریره و زید بن خالد جهنی که مردی
ذکر کرد که پسرش با زوجة مردی زنققا کققرد ،پققس رسققول خققدا r
یکنم به کتاب خدا« ،پس پسققر او را فرمود» :بین شما قضاوت م
صد تازیانه زد و یکسال تبعید نمود ،و انیس را امر کققرد کققه صققبح
نزد آن زن برود ،اگر اعتراف کرد ،سنگسارش کند ،پقس اعقتراف
کرد و او سنگسارش نمود ).(2
شافعی )رحمه الله( گوید :پسر او بکر بود و آن زن دیگر بیققوه،
پس رسول خدا rاز طرف خدای جل ثنائه حققد بکققر و بیققوه را در
زنا ذکر کرد .و مانند این است در دللققت آنچققه عمققر گفتققه از حققد
بیوه در زنا.
و به همین اسناد شافعی در جای دیگر گوید :پس ثابت شد صد
تازیانه و نفی بر طرفین بکر ،و سنگسار اسققت بققر طرفیققن بیققوه.
پس اگر حکم ایشان جلد باشققد همانققا جلققد و سنگسققار از ایشققان
نسخ شده و تکرار کرده و گوید :نزد ما این بهترین معنی است )و
الله اعلم(.
خبر داد مققا را ابققو عبققدالله الحققافظ از ابققی العبققاس از ربیققع از
شافعی )رحمه الله( که گفت :خدای تعالی در سورة نساء آیة 25
دربارة زنان مملوکه فرموده:
( !sÎ*sù £`ÅÁômé& ÷bÎ*sù ú÷üs?r& #
7pt±Ås»xÿÎ/ £`Íkön=yèsù ß#óÁÏR $tB n?tã
) ÏM»oY|ÁósßJø9$# ÆÏB É>#xyèø9$#
)نساء (25 /
»و چققون زنققان مملققوکه شققوهردار شققدند ،اگققر کققار زشققتی
کردند پس عذاب )مجازات( ایشان نصف عققذابی اسققت کققه
بر زنان آزاد است«.
-صحيح مسلم ) ،1316 / 3حديث ،(1690 :سنن أبي داود )،144 /4 1
،3/1324حديث.[(1697 :
احکام القرآن 228
،3/1329حديث.[(1704 :
229 احکام القرآن
خود و خدا توبه کند زیرا خدا بندگان را بر اعمال خودشان یا ثواب
یکند .و هم چنین جنایت در اموالشققان ،پققس یدهد و یا عذاب م
م
جنایت احدی در مال بر مال دیگری نیست مگققر آنجققا کققه رسققول
خدا rجدا کرده که جنایت خطا بر عاقلة جانی اسققت .و امققا غیققر
یتققوان گرفققت ،و این ،پس اموال کسی را بواسطة جنایت غیر نم
اگر چه بر مردم در اموالشان حقوقی است از میهمانی و زکات و
غیر اینها ،ولی از جهت جنایت نیست.
تمام شد ترجمة جلد اول» ،بحول و قوت الهی ،وله الحمد«.
احکام القرآن
از امام شافعی )رحمه الله(
)جلد دوم(
ترجمة:
سید ابوالفضل ابن الرضا
)علمة برقعی(
آنچه از شا فعی نقل شده در سَِیر و جهاد و غیر
آن
خبر داد ما را سعید بققن ابققی عمققرو از ابققی العبققاس محمققد بقن
یعقوب الصققم از ربیققع بققن سققلیمان از شققافعی )رحمققه اللققه( کققه
گوید :خدای عزوجل در سورة ذاریات آیة 56فرموده:
(
)ذاریات (56 / )
»نیافریدم جن و انس را مگر برای اینکه مرا بندگی کنند«.
شافعی )رحمققه اللققه( فرمققوده :خققدا خلققق را خلققق کققرد بققرای
عبادت ،سپس بیقان کقرد کقه بهقترین خلقق پیغمقبران اوینقد .پقس
یفرماید:خدای تعالی در سورة بقره آیة 214م
(
)
)بقره (213 /
»مققردم همققه یققک امققت بودنققد ،پققس خققدا پیققامبران را
مدهنده فرستاد«.تدهنده و بی
بشار
بنابراین ،خققدا پیققامبرانش را از برگزیققدگان قققرار داد و آنققان را
امین وحی و قائم به حجت خود در میان بندگان قققرار داد ،سققپس
بعضققی از برگزیققدگان خققاص خققود را ذکققر کققرد .و در سققورة آل
عمران آیة 33فرموده:
(
) ) آل عمران /
(33
احکام القرآن 236
)
)جمعه (2 /
یسققوادان رسققولی از»او آن خققدائی اسققت کققه در میققان ب
خودشققان فرسققتاد کققه آیققات او را بققر ایشققان تلوت کنققد و
ایشان را تزکیه نماید و ایشان را کتاب و حکمققت بیققاموزد و
حقا که از پیش در گمراهی آشکار بودند«.
ایققن آیققات دللققت دارد کققه خققدا رسققولش را بققه سققوی خلققق
یسوادان ،و ابواب رحمت خود را باز فرستاده برای اهل کتاب و ب
نموده.
و نبوت را به آن حضرت ختم کققرد و در سققورة احققزاب آیققة 40
فرموده:
(
)احزاب (40 / )
»محمد پدر هیچ یک از مردان شما نیست ،ولیکن رسققول
خداست و ختم نموده پیامبران را«.
و خدا حکم نمود که دین اسلم بر سایر ادیان غلبه کند ،پس در
سورة توبه آیة 34فرموده:
(
)توبه (33 / )
احکام القرآن 240
و بر پیروان او نیز بیان کرد آنچققه را کققه مکلفنققد چنققانکه بققر آن
یفرماید:حضرت واجب نموده ،و در سورة نساء آیة 140م
(
)
)نساء (140 /
»و بتحقیق در این کتاب بر شما نازل شد که هرگاه شققنیدید
یشود ،پس بققا ایشققان به آیات خدا کفر و انکار و استهزاء م
ننشینید تا به سخن دیگر پردازند ،که در صورت مجالست بقا
ایشققان شققما نیققز ماننققد ایشققان خواهیققد بققود ،براسققتی خققدا
یکند«. منافقین و کفار را در دوزخ جمع م
دستور هجرت
و به همان اسناد شافعی )رحمه اللققه( فرمققوده :چققون جهققاد را
خدای عزوجل بر رسول خود واجب نمود بعد از آنکه مبققاح بققود .و
رسول خدا بر مشرکین مکه سنگین شده بود که ایشققان چققون
کثرت واردین در دین خدا را دیدند بققر مسققلمین سققخت گرفتنققد و
یداشتند.
ایشان را از دین باز م
احکام القرآن 250
-نگا :صحيح مسلم ) ،1356 /3حديث ،(1731 :سنن ابي داود )،43 /2 1
حديث.(2612 :
فصل :
در اصل وجوب
جهاد
شافعی )رحمه الله( گوید :و چون مدتی از هجرت رسققول خققدا
گذشت ،و خدا جماعققاتی را بققه پیققروی رسققول خققدا موفققق
کرد ،و بعققون و یققاری خققدا نیققروی بققا تعققدادی کققه قبل ً نبققود بققرای
مسلمین ایجاد شد ،پس برای ایشان جهاد را بعد از آنکه مباح بود
واجب نمود ،پس خدای تعالی در آیة 216سورة بقره فرمود:
(
)بقره (216 / )
»قتال بر شما فرض شد«.
و در سورة توبه آیة 111فرمود:
(
)توبه / )
(111
»البتققه خققدا از مققؤمنین جانهایشققان و مالهایشققان را خریققد
بمقابل اینکه بهشت برای ایشان باشد«.
و در سورة بقره آیة 244فرمود:
(
) ) بقره /
(244
»و در راه خدا قتال کنید و بدانید که خدا شنوا و داناست«.
و در سورة حج آیة 78فرمود:
(
)حج (78 / )
»و در راه خدا جهاد کنید آن طوری که سزاوار اوست«.
و در سورة محمد آیة 4فرمود:
(
احکام القرآن 254
مىكند ،و گروه ديگققرى غيققر از شققما را بققه جققاى شققما قققرار
مىدهد«.
و در آیة 41همان سوره فرمود:
﴿
﴾
)توبه (41 /
»)همگى به سوى ميدان جهاد( حركت كنيد سبكبار باشيد يا
سنگين بققار! و بققا امققوال و جانهققاى خققود ،در راه خققدا جهققاد
نماييد«.
سپس ذکر نموده قومی را که در جهاد از رسول خدا تخلققف
یکردند ،و در سورة توبه آیة 42
کردند ،کسانی که اظهار اسلم م
فرمود:
(
) ) توبه /
(42
»اگر متاع و بهرة نزدیکی و سفری آسان باشد تو را پیققروی
یکنند«.
کنند ولیکن چون سفر دور است خودداری م
پس در همان آیه بیان کرد که بر ایشان جهاد است چققه نزدیققک
باشد و چه دور ،و در آیة 120و 121همان سورة فرمود:
(
)توبه (121-120 / )
»این برای این است که به ایشان عطش و رنققج و تنگققی در
یرسققد و قققدمی بمحلققی کققه کفققار را بققه غضققبراه خدا نم
یگذارند«.
یآورد نم م
تا آنکه فرموده:
احکام القرآن 256
و خدای عزوجل چون برای ورود اذن گرفتن را امر نمققود ،و در
سورة نور آیة 59فرمود:
(
)نور (59 / )
»و چقون اطفقال شقما بقه سقن احتلم رسقیدند )یعنقی بقالغ
شدند( باید )هنگام ورود بر شما( اذن ورود و اجققازه بگیرنققد
یگرفتند«.همچون آنان که پیش از ایشان بودند و اذن م
یباشققد .و در
پس خدا اعلم کرد که وجوب اذن برای بققالغین م
سورة نساء آیة 6فرموده:
(
)نساء (6 / )
»و یتیمان را بیازمائید تا هنگامی که به سققن ازدواج برسققند،
پس اگر در ایشان رشد عقلی یافتید اموالشان را به ایشققان
بسپارید«.
پس برای رشد حکمی قرار نققداد مگققر پققس از بلققوغ .بنققابراین،
دللت دارد که وجوب عمل همانا بر بالغ است .و آنچه من در بین
یدانققم ایقن اسققت کققه سققنت همیققن را اهل علم مخالفی بقا آن نم
یگوید .و ذکر کرده در این موضوع حدیث ابن عمر را. م
و به همان اسناد شافعی )رحمه الله( گوید :خدای جل ثناؤه در
سورة توبه آیة 91تا 93دربارة جهاد فرمود که:
261 احکام القرآن
(
)
(93-91 / )توبه
»بر ناتوانان و بیماران و فاقدان بودجة جهاد حققرج و گنققاهی
نیست )اگر به جهاد حاضر نشوند( در صورتی که بققرای خقدا
احکام القرآن 262
،1998حديث.(2584 :
احکام القرآن 264
لتققر را خققارج
»اگققر بققه مققدینه برگشققتیم البتققه عزیزتققر ذلی
.«یکند م
.و غیر این از سخنانی که خدا از نفاق ایشان حکایت کرده
آمدنققد های از ایشان بققا رسققول عد،سپس غزوة تبوک رسید
پققس خققدا او را،که شب عقبه شتر او را رم دادند تا او را بکشققند
سققپس.های از ایشان تخلف کردند و عد،از شر ایشان حفظ کرد
اخبار ایشان را به رسول،خدای عزوجل در تبوک و یا در برگشت
50 تقا46 پقس خقدا در آیقة، و در تبوک جنگی نشقد،خود خبر داد
:سورة توبه فرمود
(
265 احکام القرآن
) ) توبه (83-81 /
»واماندگان از جهاد در جلوس شققان بققر خلف رسققول خققدا
شادند و نخواستند که بققا مققال و جانشققان در راه خققدا جهققاد
کننققد و گفتنققد :در گرمققا حرکققت نکنیققد .بگققو :آتققش دوزخ
تتر است ،اگر بفهمند .پس باید کم بخندنققد و حرارتش سخ
یکردنققد .پققس اگققر خققدا زیاد گریه کنند بجزای آنچه کسب م
ترا به سوی گروهی از ایشان برگردانید و از تو اجازة خروج
بققه سققوی جهققاد خواسققتند بگققو :هرگققز و ابققدا ً بققا مققن خققارج
نخواهید شد ،و بهمراه من با دشمن قتال نخواهید کرد زیققرا
شما بققار اول بققه نشسققتن خوشققنود بودیققد پققس بنشققینید بققا
فکنندگان«. تخل
و شافعی کلم را بسط داده است.
و بهمیققن اسققناد شققافعی )رحمققه اللققه( گویققد :خققدای تعققالی در
سورة توبه آیة 123فرموده:
(
)توبه (123 / )
»قتال کنید با کفاری که به شما نزدیکند«.
پس جهاد با مشرکین را واجب کرده ،سپس بیققان نمققود کققه بققه
جهققاد چققه کسققانی ابتققدا کننققد و اعلم کققرد کققه بققا کسققانی کققه
نزدیکترند .و معقول هم همین است ،زیرا مسلمین به جهققاد آنققان
که نزدیک باشند قویتر خواهند بود زیرا ضرر آن کققه نزدیققک اسققت
بیش از کسی است که دور باشد.
خققبر داد مققا را ابوعبققدالله الحققافظ از ابققی العبققاس از ر بیققع از
شافعی که گفت :خدای تعالی در کتاب خود و بققر زبققان نققبی خققود
جهاد را واجب نمود ،سپس تأکید نمود به حرکت برای جهاد ،پققس
در سورة توبه آیة 111فرمود:
(
احکام القرآن 268
) ) توبه (111 /
لهققای ایشققان رانهققای ایشققان و ما »خققدا از مققؤمنین جا
خریققداری نمققود بمقابققل اینکققه بهشققت بققرای ایشققان باشققد،
یشققوند،یکشند و کشققته م یکند در راه خدا پس م کارزار م
های است ثابت بر او :در توراة و انجیل و قرآن .«... وعد
و در آیة 5همان سوره فرمود:
(
)توبه (5 / )
ههای حرام منقضی شد بکشید مشرکین را«.
»پس چون ما
و در آیة 29فرمود:
(
)توبه (29 / )
»کارزار کنید با آنان که ایمققان بققه خققدا و روز جققزا ندارنققد و
یداننققد و دیققن
آنچه خدا و رسول آن حققرام کققرده ،حققرام نم
یپذیرند«.حق را نم
و شافعی )رحمه الله( ذکر نمود حدیث ابی هریره را از رسققول
قوُلواَ :ل
حّتى ي َ ُ
س َ ل أُ َ
قات ِ ُ
ل الّنا َ خدا که فرمودَ» :ل أ ََزا ُ
269 احکام القرآن
س.[«... ن أ َُقات ِ َ
ل الّنا َ
َ
تأ ْمْر ُ
ُ
،1/52حديث (21 :با عبارت» :أ ِ
احکام القرآن 270
)نساء / )
(95
یکننققد
»آن عده از مؤمنین که از جهاد تقاعققد و خققودداری م
باستثنای آنان که صاحب عققذر و ضققررند بققا آنققان کققه در راه
یکنند مسققاوی نیسققتند، نهای خود جهاد م لها و جا
خدا با ما
نهای خود مجاهدنقد برتققری داده لها جا
خدا کسانی که با ما
هی نیکو داده است«. های ،و همه را وعد بر متقاعدین بدرج
شافعی )رحمه الله( فرمود :پس متخلفین از جهاد را خدا وعدة
نیققک داده بخققاطر ایمانشققان ،و بیققان کققرده کققه مجاهققدین برتققری
دارندزماني متخلفین گناهکارهستند در صورتی که عققدة کققافی بققه
جهاد قیققام نكققرده باشققند ،هرآینققه متخلفیققن بققه گنققاه تققرک جهققاد
معاقب بودند .اگر خدا عفو نکرده باشد.
شافعی )رحمه الله( گوید :خدای تعالی در سورة توبه آیققة 122
فرموده:
(
)توبه (122 / )
»مققؤمنین را توانققایی نبققوده کققه همگققی کققوچ کننققد )در راه
های کققوچ
جهققاد( ،پققس چققرا از هققر گروهققی از ایشققان عققد
یکنند تا تعلم کنند در دین«. نم
چکننده نیسقتند و کقوچ
پس خدا خبر داده که مسلمین همگی کو
بر بعضی دون بعضی است ،و تفقه نیز بر بعضی است.
شافعی )رحمه الله( گوید :و رسول خدا جنگ کرد ،و عده و
یماندنقد ،حقتی آن
جمعی از اصحاب او با او بودند ،و عدة دیگقر م
احکام القرآن 272
که در جنگ تبوک علی بن ابققی طققالب )رضققی اللققه عنققه( بققه امققر
رسول خدا نیامد .و شافعی )رحمه الله( در ایققن مققورد کلم را
بسط داده و جهاد را نظیر تشییع جنازه و نماز بر جنازه قرار داده
که بعمل بعضققی از دیگققران سققاقط اسققت )در صققورتی کققه جهققاد
فرض کفایی باشد ،نه فرض عین(.
خبر داد ما را ابوعبدالله الحافظ و ابوسعید بققن ابققی عمققرو کققه
گفتند :حدیث کرد ما را ابو العباس الصققم از ربیقع از شقافعی کقه
گفت :خدای عزوجل در سورة انفال آیة 1فرمود:
(
)
)انفال (1 /
یکنند از انفال؟ بگو :انفققال مققال خققدا و رسققول
»سؤالت م
است ،پس از خدا بترسید و میان خود اصققلح کنیققد ،وخققدا و
رسول او را اطاعت کنید اگر ایمان دارید«.
تهای جنگ بدر مال رسول خداست آن را بققه هققر جقا پس غنیم
که خواهد مصرف کند .و همانا آیة 41انفال که فرموده:
(
273 احکام القرآن
)انفال (41 / )
»و بدانید که هر چه غنیمت گرفتید پس محققا یک پنجققم آن
برای خدا است ،و بققرای رسققول ،و بققرای صققاحب قرابققت و
یتیمان و مساکین و راهگذر ،اگر مؤمن به خدا هسققتید و بققه
آنچه مققا نققازل کردیققم بققر بنققدة خودمققان ،روز فرقققان )جققدا
شدن( روزی که دو جماعت به هم رسققیدند و خققدا بققر همققه
چیز توانا است«.
نازل شد پس از بدر و چنانکه برای تو تعریف شققد رسققول خققدا
یداشققت و چهققار از هر غنیمتی پس از بدر یک پنجم آن را بر م
پنجم دیگر را به آنان که در جنگ حاضر بودند از مسلمین قسققمت
یکرد مگر لباس مقتول که مخصوص قاتققل او بققود ،پققس لبققاس م
مقتول خارج از غنائم بود و همچنین صنفی از غنائم )یعنققی ،آنچققه
رسول خدا از غنائم قبل از تقسیم برای خود انتخاب کققرده بققر
یداشت( ،و در آن اختلف شده و گفته شققده کققه پیغمققبر آن م
یکققرد و گفتققه شققده آن را از سققهم خققود از را از غنققائم خققارج م
یگرفت. خمس م
و همچنین اسیران در جنگ از حکم غنائم خارج بودند که رسول
یرسققاند وخدا دربارة آنان رفتاری داشت ،بعضی را به قتققل م
یگرفققت و بعضققی را بققه اسققارت مسققلمین از بعضققی فققدیه م
یگذاشت. م
شافعی )رحمققه اللققه( گویققد :و امققا واقعققه و قصققة عبققدالله بققن
جحش و ابن الحضرمی )که عبدالله را با چند نفر ،رسول خققدا
فرستاد برای انتقام از کفار ،اینان در آخر جمادی الثققانی در بطققن
نخله ،ابن الحضرمی را دیدند با قافلة تجارتی قریش ،پققس حملققه
کردند و ابن الحضرمی را کشتند و قافله را غققارت کردنققد ،و ایققن
احکام القرآن 274
اولین جنگ و اولین غنیمتی بود که نصیب مسلمین شد ،ولی چون
این قضیه در اول ماه رجب که ماه حرام بود واقققع شققد در حققالی
که عبدالله بن جحش خیال کرده بود از جمادی است ،و لذا مققورد
سؤال واقع شد و خققدا در سققورة بقققره آیققة 217جققواب داده().(1
شافعی )رحمه الله( گویققد :ایققن قبققل از بققدر و قبققل از نققزول آیققة
غنیمت ،و در اولین روز مققاه حققرام بققود ،پققس در ایققن کققار توقققف
کردند تا آیة 217سورة بقره نازل شد که:
(
)بقره (217 / )
یکنند دربارة جنگ در ماه حرام؟ بگقو :قتقال »از تو سؤال م
در آن ماه )گناه( بزرگی است ،ولی باز داشتن از راه خدا و
کفر به او و )هتک حرمققت( مسققجد الحققرام و بیققرون رانققدن
اهلققش از آن ،نققزد خققدا )گنققاهش( بزرگققتر اسققت ،و فتنققه
)برگرداندن دیگران از دین( از کشتن بزرگتر است«.
خبر داد ما را ابوسعید بن ابی عمرو از ابققی العبققاس از ربیققع از
شافعی از سفیان از عمرو بن دینار از ابن عباس کققه چققون نققازل
شد آیة 65سورة انفال که فرموده:
(
-نگا :تفسير ابن أبي حاتم ) ،(442 / 7سيرة ابن هشام ).(604 / 1 1
275 احکام القرآن
)انفال (65 / )
»اگر از شما )مسلمین( بیست نفر صابر باشند بققر دویسققت
نفر غلبه کنند«.
پس مقرر شده بود که بیست نفر از مقابل دویسققت نفققر فققرار
یفرماید: نکنند ،بعد خدای عزوجل آیة 66را نازل کرد که م
(
)انفال (66 / )
»اکنون خدا از شما سختی را برداشت و بار شققما را سققبک
کرد و دانست که در شما ضققعفی اسققت ،پققس اگققر از شققما
صد نفر صابر باشند بر دویست نفر غلبه کنند«.
و مقرر شد که صد نفر از مقابل دویست نفر فرار نکنند ).(1
شافعی )رحمه الله( گوید :چنانکه ابن عباس گفته ان شاء اللققه
ینیققازیم کققه چققون خققدا مقققرر کققرد کققه
بواسطة تنزیل از تأویققل ب
بیست نفر از مقابل دویست نفر فرار نکنند ،که یک نفر از مقابققل
ده نفر فرار نکند ،پس خدا تخفیف داد .پس امر بققر ایققن شققد کققه
صد نفر از مقابل دویست نفر فرار نکنند ،یعنی یک نفققر از مقابققل
دو نفر .و روایت کرده شافعی بسند دیگری از ابققن عبققاس کققه او
گفته :هر کس از مقابل سه نفر فرار کنققد فققرار نکققرده ،و اگققر از
مقابل دو نفر فرار کند فرار نموده است.
شافعی )رحمه الله( گوید :خدای تعققالی در سققورة انفققال آیققات
یفرماید: 15تا 16م
﴿
)انفال (5 / )
»آنچه از درختان خرما را که قطع کردید و یا آنکققه گذاشققتید
تا بر ریشه بپا باشد ،پس باجازة خداست و تا فاسقان خققوار
شوند«.
پس قطع و یا ترک آن را مورد رضا و مباح کرده و قطع درخت
و ترک یعنی گذاشتن آن ،در کتاب و سنت موجققود اسققت ،رسققول
خدا قطع کرد درختان بنی النضیر را ،و گذاشت درختان دیگری
را.
خبر داد مققا را ابوعبققدالله الحققافظ از ابققی العبققاس از ربیققع کققه
گفت :شافعی )رحمه الله( دربارة کافر حربی گوید :هرگاه اسققلم
های را به قتققل وآورد در حالی که مسلم و یا معاهد و یا امان یافت
یا به جراحت رسانیده و یا مالی گرفته ،ضامن نیست ،مگققر اینکقه
نزد او مال شخص معینی باشد ،و استدلل کققرده بققه قققول خققدای
یفرماید:
تعالی در سورة انفال آیة 38م
(
)
)انفال (38 /
»بگو به کفار :اگققر از کفققر خققودداری کننققد ،گذشققتة ایشققان
آمرزیده شود«.
شافعی )رحمه الله( گوید :آنچه گذشته چیزی اسققت کققه رفتققه،
مانند آیة ربا که در آیة 278سورة بقره فرموده:
(
)بقره / )
(278
»از خدا بترسید و آنچه از ربا باقی مانده رها کنید«.
279 احکام القرآن
و امر نکرده به رد آنچه گذشته .و شافعی )رحمه اللققه( کلم را
در این مورد بسط داده.
شافعی در جای دیگر به همین اسناد در ایققن آیققه گویققد :رسققول
خدا به حکم خدا هر ربائیکه در جاهلیت بود نگرفت و احققدی را
امر نکرد کققه نسققبت بققه ربققائی کققه در جققاهلیت قبققض نمققوده ،رد
نماید.
های کققهخبر داد مققا را ابوزکریققا بققن ابققی اسققحاق در میققان عققد
گفتنققد :خققبر داد مققا را ابوالعبققاس الصققم از ربیققع بققن سققلیمان از
شافعی از سفیان بن عیینه از عمرو بن دینار از حسن بققن محمققد
از عبیدالله بن ابی رافع که گفت :از علی )رضی الله عنه( شنیدم
یفرمود :رسققول خققدا مققن و زبیققر و مقققداد را فرسققتاد و که م
فرمود :بروید تا برسید به روضة خاخ ،آنجا زن کنیزی است که بققا
یدویدند ناگهان های است پس ما بیرون رفتیم و اسبان ما م او نام
آن زن را دیدیم و گفقتیم :بیقرون بیقاور نقامه را ،او گفقت :بقا مقن
یافکنیم، ههای تو را م های نیست ،گفتیم :یا بیرون آور و یا جام نام
پس نامه را از میان گیسقوان خقود بیقرون آورد ،مقا آن را خقدمت
های از حققاطب بققن ابققی رسول خدا آوردیققم ،نققاگه در آن نوشققت
بلتعه بود به مردی از مشرکین مکه ،که بعضی از اخبار مربوط به
رسول خدا را اطلع داده بود ،رسول خدا فرمققود :ای خققاطب،
این چیست؟ عرض کرد در قضاوت عجله نکنید من از خود قریش
نبودم و حلیف ایشان بقودم ،مهقاجرین دیگقر خویشقانی دارنقد کقه
حمایت از نزدیکان ایشان بکنند ،ولی من خویش در مکه نداشققتم،
پس دوست داشتم که بر ایشان منتی بگذارم ،و والله این کققار را
برای شک در دین خود نکققردم و خوشققنود از کفققر نیسققتم پققس از
یگویققد ،عمققر گفققت :یققا اسلم .رسول خققدا فرمققود :راسققت م
رسققول اللققه ،مققرا بگققذار گققردن ایققن منققافق را بزنققم ،پیغمققبر
یدانی شاید خدا به اهل بدر فرمود :او در بدر حاضر شده و چه م
توجه کرده و فرموده :آنچه خواهید بکنید که بققرای شققما آمرزیققدم
یفرماید:) .(1پس نازل شد آیة ،1سورة ممتحنه که م
-متفق عليه ]صحيح بخاري ) ،1557 /4حديث ،(4025 :صحيح مسلم ) 1
(
) ) ممتحنه (1 /
»ای مؤمنین ،دشمن خدا و دشمن خودتان را دوستانی قرار
ندهید که با ایشان طرح دوستی افکنید«.
خبر داد ما را ابوسعید از ابی العباس از ربیع که گفت :شققافعی
یرسقاند کقه)رحمه الله( فرمقود :در ایقن حقدیثی کقه ذکققر شقد م
نها نباید حکم کرد ،زیرا آن نامة حاطب محتمل بوده بواسطة گما
که برای شک در اسلم این کار را نکرده و آن را بجققا آورده بققرای
آن که خانوادة او از اذیت کفار محفوظ باشند .و احتمال لغزشققی
تتری داشققته.از او بوده نه اعراض از اسلم ،و احتمال معنی زش
ولی قول ،قول اوست در حمل کردن به صحت .و شافعی )رحمه
الله( در اینجا بسط کلم داده.
خبر داد ما را ابوسعید محمد بن موسی از ابقی العبققاس الصقم
از ربیع که گفت :شققافعی )رحمققه اللققه( گویققد :خققدای عزوجققل در
سورة توبه آیة 33فرمود:
(
) ) توبه (33 /
»خققدا همانسققت کققه رسققول خققود را بقا هققدایت و دیققن حققق
فرستاد تا اینکه آن را بر تمام ادیان غققالب گردانققد و اگرچققه
مشرکین نخواهند«.
281 احکام القرآن
س.[«... ن أ َُقات ِ َ
ل الّنا َ
َ
تأ ْمْر ُ
ُ
،1/52حديث (21 :به عبارت» :أ ِ
-صحيح مسلم ) ،3/1357حديث ، (1731 :سنن أبي داود )، 3/37 2
ایشان جزیه گرفت و از جمله در جائی نام برده نققام اکیققدر دومققه
را ،و او مردی بود از غسان و یا از کنده.
خبر داد ما را ابوسققعید از ابققی العبققاس از ربیققع از شققافعی کققه
گفت :خدای تعالی دربارة مشرکین دو حکم نمود :پس دربارة بت
پرستان حکم نموده که مقاتله شوند تا اسلم آورند و با اهل کتاب
مقاتله شود تا جزیه دهند اگر اسلم نیاورند.
و خققدا زنققان اهققل کتقاب و طعقام ایشققان را حلل نمققوده ،پققس
احتمال دارد که این حکم شامل تمام اهل کتاب باشد و یققا بعضققی
از ایشان باشد ،ولی آنچه روایت شده از رسول خدا که در آن
مخالفی ندانم ایققن اسققت کققه مققراد اهققل تققورات و انجیققل از بنققی
اسرائیل است نه مجوس .و شققافعی )رحمققه اللققه( در ایققن مققورد
بسط کلم داده و فرق گذاشته بین بنی اسرائیل و کسانی از غیققر
بنی اسرائیل که قبل از اسلم به دین بنی اسققرائیل بودنققد ،و بیققن
غیر بنی اسرائیل .بواسطة آنکه خدا در چند جای کتاب خود نعمت
خود را بر بنی اسرائیل ذکر کرده و آنچه به ایشان داده و بققه غیققر
ایشققان نققداده از معاصققرین ایشققان .پققس هققر کققس از غیققر بنققی
اسرائیل قبل از نقزول ققرآن بقه دیقن بنقی اسقرائیل بقوده و اهقل
هاند از ایشان جزیه گرفتققه شققود ،ولققی زنانشققان نکققاح کتابی نبود
نشود و ذبایح ایشان خورده نشود مانند مجوس .زیرا خدای تعالی
برای ما حلل کرده نکاح و حلیت طعققام کسققانی را کققه کتققاب بققر
ایشان نازل شده ،و روایتی هم در این موضوع از عمققر و علققی –
رضی الله عنهما – وارد شده است.
شافعی )رحمه الله( گوید :و آنچه از ابن عباس روایت شده در
حلیت ذبائح ایشان ،و او تلوت کرده آیة 51سورة مائده را که
(
)مائده (51 / )
»هقققر کقققس اهقققل کتقققاب را دوسقققت و یقققاور گیقققرد او از
ایشانست«.
)که خواسته از این آیه حرمت را استفاده کند( پس این روایققت
اگر از ابن عباس راست باشد ،قبققول کققردن قققول عمققر و علققی -
رضی الله عنهما – اولی و بهتر است ،و طبق حکم عقققل اسققت و
285 احکام القرآن
(
) ) توبه (28 /
»همانا مشرکین نجسند پس بعد از این سال نزدیک مسققجد
الحرام نشوند«.
یگفققت :مسققجد گوید :من از بعضی از اهل علققم شققنیدم کققه م
الحرام حرم است ،و از اهل تاریخ از چند نفقر شقنیدم کقه روایقت
یکردند در نامة رسول خدا بوده که پس از این سقال مسقلم م
و مشرک در حرم جمع نشوند.
و به همان اسناد شافعی گوید :خدا واجققب کققرده قتققال بققا غیققر
اهل کتاب را تا مسلمان شوند و قتال با اهل کتاب تا جزیه دهنققد.
و در سورة بقره آیة 286فرموده:
(
)
)بقره (286 /
یکند مگر بقدر وسع او«.
»خدا به کسی تکلیف نم
بنابراین ،اگر مسلمین عاجز شدند باکی نیست که از قتققال هققر
دو فرقه خودداری و صلح کنند ،سپس کلم را کشققانیده تققا گفتققه:
رسول خدا با اهل مکه در حدیبیه صلح کرد و صلح میانشان تققا
ده سال دوام پیدا کرد .و در همان سفر بر او نازل شقد آیقات 1و
یفرماید:
2سورة فتح که م
(
)فتح (2-1 / )
»حقا که ما فتح آشکاری نصیب تو کردیم تا خدا گناه متقدم
و متأخر ترا بیامرزد«.
287 احکام القرآن
شافعی )رحمه الله( گوید :ابن شققهاب گفتققه :در اسققلم فتحققی
گتر از آن نبوده و گوید :هنگامی کققه امققن حاصققل شققد مققردم
بزر
داخل اسلم شدند.
شافعی )رحمه الله( ذکر کرده که صلح با کسانی که قدرت بققر
یدهند ،بیشتر از چهار مققاه
قتالشان هست آن کسانی که جزیه نم
نیست ،زیرا خدای عزوجل در سورة توبه آیة 4-1فرموده:
﴿
)توبه (2-1 / ﴾....
»بیزاری خقدا و رسقول اوسقت بقه سقوی مشقرکینی کقه بقا
هاید ،پس چهار ماه بققآزادی در زمیققن سققیر
ایشان پیمان بست
کنید«.
شافعی )رحمه الله( گوید :چون اسلم ققوی شقد خقدای تعقالی
در مراجعت پیغمبر از تبوک نازل نمود آیققة ﴿ :
.﴾... سپس شافعی )رحمه الله(
کلم را کشانیده تا اینکه گوید :گفته شققده کققه آنققان کققه پیمققان بققا
رسول خدا بسته بودند ،قومی بودند که تا مدت غیققر معلققومی
پیمانشان بود ،پس خدای عزوجل آن را چهار ماه قققرار داد و امققر
کرد رسول خود را که پیمانشان را تا مدتی قرار دهد و نسبت بققه
پیمانی که قبل از نزول آیات فوق بققود اگققر بققه پیمققان خققود عمققل
کردند مدتی که برایشان قرار داده شده تمام شود ،و آن کس که
از او خوف خیانت است پیمقانش بقه سققویش افکنققده شققود ،پقس
اجازة پیمان جدید پس از نزول این آیه و قدرت مسلمین نداد.
و بققه همققان اسققناد شققافعی )رحمققه اللققه( گویققد :هققر کققس از
مشرکین بود و خواست اسلم را بفهمد ،پققس بققر امققام مسققلمین
سزاوار است که او را امان دهد تا بر او کتاب خققدا تلوت شققود و
او را به اسلمی که امیدوار دخول اوست دعوت کند ،زیرا خدا در
سورة توبه آیة 6به رسول خود فرموده:
احکام القرآن 288
مسلمین مأذون اند که آنققان را نکققاح کننققد هرگققاه مهققر ایشققان را
یتققوان ازدواج یشققوهر را م بدهند .زیرا اشکالی نیست که زنققان ب
کرد ،همانا اشکال در نکاح زنان شوهردار است تا وقققتی کققه خققدا
علقة با شوهرانشان را قطع کند بواسطة اسلم زنققان و گذشققتن
های که رسول خدا بیان کرده. عد
یدهققد مگققر آنکققه
پس احدی نفقة زنی را که از دستش رفته نم
به زوجیت باقی باشد .شافعی )رحمه الله( گویققد :خقدای عزوجققل
در سورة ممتحنه آیة 10فرموده:
(
)
)ممتحنه (10 /
»و به ازدواج زنان کافر چنگ مزنید«.
و رسول خدا بیان کققرده کققه بققه گذشققتن عققده حکققم عققوض
یشود و اگر پس از اسلم زن ،مرد هم مسققلمان شققود قبققل از م
گذشققتن عققده و یققا اسققلم زوج قبققل از اسققلم زوجققه باشققد دیگققر
اختلفی بین زوجین نیست.
و خدای تعالی در همان آیه فرموده:
(
)ممتحنه (10 / )
هانققد
هاید بخواهید و کفار آنچققه خققرج کرد
»و آنچه انفاق کرد
بخواهند«.
یعنی )والله اعلم( ای مققؤمنین ،شققما مهققری کققه بققه زن کققافره
هانققد پققس بگیرنققد.
هاید بخواهید و کفار آنچه به زن مهاجره داد
داد
پس خدا در همان آیه فرموده:
(
) ) ممتحنه (11 /
»و اگققر فققوت شققود و از دسققت شققما بققرود چیققزی از مهققر
زنانتان به سوی کافران پس شما تلفی کنید«.
احکام القرآن 292
یعنی) ،واللققه اعلققم( اگققر کفققار مهققری کققه شققما بققه زن کققافره
هاید نپرداختند شما تلفی و عقاب کنید و آن مهققری کققه بققه زن داد
هاند به ایشان ندهید .بعد فرموده: مؤمنه داد
(
)ممتحنه (11 / )
هانققد بماننققد آنچققه بققه آن زن
»بدهید به آنان که زنانشان رفت
هاند«.
داد
یشود بر صاحبان پیمققان از شافعی )رحمه الله( گوید :نوشته م
مشرکین که بدهند به مسلمان آنکه زنش به طرف ایشققان رفتققه،
مهری را که مسلمان داده به او رد کند .سپس شافعی بسط کلم
در فروعات این سخن داده در قصة دخول زنان در صلح حدیبیه.
خبر داد مققا را ابوعبققدالله الحققافظ از ابققی العبققاس از ربیققع کققه
گفت :شافعی )رحمه الله( گوید :خدای تعالى در سورة انفال آیققة
58فرموده:
(
) ) انفال (58 /
»و البته اگر از قومی ترس خیانتی داشتی پس پیمانشان را
بطقور منصقفانه بقه سقوی ایشقان بینقداز زیقرا خقدا دوسقت
یدارد خیانتکاران را«.
نم
این آیه نازل شده در پیمققان اهققل صققلح ،بققه رسققول خققدا از
ایشان چیزی و خبری رسید که دلیل بر خیققانت ایشققان بققود .پققس
هاند وفاهرگاه چنین دللتی آمد بر اینکه آنان بجمیع آنچه عهد کرد
ننامققة او را بققه طققرف اوهاند بققرای زمامققدار اسققت کققه پیما
نکرد
بیندازد و او را به محل خودش برساند ،سپس اگققر خواسققت بققا او
هاند.
محاربه کند مانند دیگران که صلحی نکرد
293 احکام القرآن
)
)مائده (50-49 /
»و حکم کقن بیقن ایشقان بقه آنچقه خققدا نقازل نمقوده و آراء
ایشان را پیروی مکن و از ایشان دوری کن کققه مبققادا تققو را
از بعض آنچه خدا به سوی تو نازل نموده فریبت دهند ،پققس
یخواهد ایشان را به بعضی اگر رو برگردانند بدان که خدا م
از گناهانشان بگیرد ،و بتحقیق که بسیاری از مردم نابکارند.
یجویند ،و کیسققت نیکققوتر از خققداآیا پس حکم جاهلیت را م
در حکم صادر کردن برای اهل یقین«.
شافعی )رحمققه اللققه( گویققد :و در ایققن آیققه و آیققات قبققل خققدای
تعالی امر کرده به رسول خود که حکم کند به آنچه نازل شده نققه
آنچه هوی و هوس ایشانست.
شافعی )رحمه الله( گوید :از کسی کققه از او خرسققندم از اهققل
یگفقققت :در بیقققان ققققول خقققدای تعقققالی ﴿ : علقققم م
» ﴾ و
حکم کن بین ایشان به آنچه خققدا نققازل نمققوده« یعنققی :اگققر حکققم
کردی نه اینکه حتما ً بین ایشان حکم کن .سققپس کلم را کشققانیده
تا اینکه روایتی از ابن عباس نقل کرده که او گفته» :شما چگققونه
یکنید در حالی که کتققاب شققما کققه از اهل کتاب از چیزی سؤال م
یکنققد
خدا بر پیغمبرش نازل کرده اخبار را ذکر کرده که قققرائت م
حقیقت خالصی که مخلوط به خرافات نیست .آیا خدا شما را خبر
نداده در کتابش که آنان کتاب خققدای عزوجققل را تحریققف کققرده و
هاند و گویند :ایققن از نققزد خداسققت کتابی را بدست خودشان نوشت
که خریداری کنند متققاع قلیلققی را .و خققدا در سققورة بقققره آیققة 79
فرموده:
295 احکام القرآن
داشتند ،در تورات حکم سنگسار بود ولی آنان امیققدوار بودنققد کققه
رسول خدا حکمش سنگسار نباشد ،پس رسول خققدا حکققم
همان سنگسار را بیان کرد ) .(1و شافعی حدیث ابققن عمققر را ذکققر
کرده است.
شافعی )رحمه الله( گوید :پس هرگاه قومی از اهققل شققرک بققا
امام مصالحه داشتند و شرط نکرده بودند که حکم امام بر ایشان
جاری شود ،سپس برای محاکمه آمدند ،امام مختار است که حکم
بکند و یا ترک کند ،و اگر حکم کردن را اختیققار کققرد بایققد حکققم او
مانند حکم بین مسلمین باشقد .پقس اگقر بعقد از رضقای بقه حکقم
قبول نکردند با ایشان محققاربه کنققد .گویققد :و امققام مختققار نیسققت
هانققد کققه حکققم او جققاری باشققد .پققس دربارة آنان که مصققالحه کرد
هرگاه آمدند دربارة اجرای حدی باید حد را اجراء کند.
گوید :و اگر بعضی قبول نکردند و طالب حققق آمققد نققزد امققام و
حق خود را مطالبه کرد بر امام لزم است کققه حققق را بققه نفققع او
بیان کند و اگر چه طرف او راضی به حکم امام نباشد ،زیرا بیققان
ن﴾غُرو َ صا ِم َ ه ْ
و ُ
کردیم از قققول خققدای تعققالی کققه فرمققودهَ ﴿ :
یعنی ذلت است که حکم اسلم بقر ایشقان جقاری شقود ،بقا اینکقه
راضقققی نیسقققتند و کلم را بسقققط داده در فروعقققات آن .و گویقققا
هنگامی که کتاب جزیه را تصنیف کرد متوجه شده کققه آیققة مختققار
هاند ،پققس از بودن امام نازل شده در حق آنان که مصققالحه داشققت
آنچه در کتاب گفته برگشته ،و آیه را در حق هققم پیمانققان آورده ،و
واجب دانسته که حکم بیققن ایشققان طبققق مققا انققزل اللققه باشققد در
صورتی که نزد مسلمین مراجعه کنند.
.(1326 / 3
احکام القرآن 298
)مائده (4 / )
یکنند چه چیز برای ایشان حلل است؟ بگو: »از تو سؤال م
آنچه پاكيزه اسقت ،بقراى شقما حلل گرديققده) ،و نيقز صقيد(
حيوانات شكارى و سگهاى آمققوخته )و تربيققت يققافته( كققه از
آنچه خداوند به شما تعليم داده به آنها ياد دادهايد) ،بر شققما
حلل است( پقس ،از آنچقه ايققن حيوانققات بققراى شقما )صققيد
مىكنند و( نگاه مىدارند ،بخوريد و نام خدا را بر آن ببريد«.
شافعی )رحمه الله( فرموده :منطققي اسقت کقه خقدای تعقالی
هاند،هرگاه اجازه دهد در خوردن آنچه حیوانات شکاری نگه داشت
یداشققتند بققرای آنچققه
همانققا ایشققان حیوانققات شققکاری را نگققاه م
یتوانستند آن را بدست آورند جققز بوسققیلة دسترسی نداشتند و نم
حیوان شکاری ،و اگر چه نصی در کتاب خدا نازل نشده بود .پققس
خدای تعالی در سورة مائده آیة 94نازل نمود که
(
)
)مائده (94 /
ههای
تهای شما و نیز
»خدا شما را به چیزی از صید که دس
یرسد آزمایش کند«.شما به آن م
و در همان سوره ،آیة 95فرمود:
299 احکام القرآن
-متفق عليه ]صحيح بخاري ) ،891 /2حديث ،(2382 :صحيح مسلم )/1 1
،89حديث.[(136 :
-موطأ مالك ) ،385 /1حديث.(862 : 2
301 احکام القرآن
ناشر
احکام القرآن 302
یا بیاشامد غیر مسکر ،بمانند آبی که در آن میته و چیزی شبیه آن
باشد ،واجب است که بخققورد و یققا بیاشققامد و یققا جمققع کنققد .پققس
بنابراین ،خوف او که قطع شد و به مقققداری از قققوه رسققید دیگققر
خودداری کند زیرا اضطرار زائل شده است .و چقون بقه سقیری و
سیراب شدن رسید حق ندارد تجاوز کند زیرا تجاوز از آن به ضرر
نزدیکتر است.
شافعی )رحمه الله( فرموده :اما کسققی کققه بیققرون شققد بققرای
سفری که در آن عصیان خداست ،پس به هیچ حالی برای او حلل
یشود ،زیرا خدای عزوجل حلل کرده برای مضطری که ظققالم نم
و تجاوزگر و گناه کن نباشد.
و اگر خارج شد بعنوان عصیان ،سپس تققوبه کققرد و ضققرورت و
اضطرار به او رسید پس از توبه ،امید است کققه خققوردن محقرم و
شرب آن برای او جایز باشد.
و اگر بیرون رفت نه برای عصیان ،سپس نیت عصیان کرد و به
یترسققم نتوانققد محققرم را اضطرار رسید و نیت او عصیان شققده م
یکنم نققهمرتکب شود ،زیرا من به نیت او در حال اضطرار نظر م
قبل و بعد آن.
و به همان اسناد شافعی )رحمققه اللققه( گویققد :و دلیققل در اینکققه
یشققود آنچه اصل مباح بوده و بواسطة مالک شدن مالکی حرام م
مگر آنکه مالک آن اذن دهد و محجور نباشد ،این است کققه خققدای
تعالی در سورة نساء آیة 29فرموده:
(
) ) نساء (29 /
»اموال خقود را بیقن خودتققان بقه باطققل مخوریققد مگقر آنکقه
بصورت تجارت و داد و سققتد از روی رضققایت طرفیققن شققما
باشد«.
و در سورة نساء آیة 2فرموده:
احکام القرآن 306
(
)نساء (2 / )
»اموال یتیمان را به ایشان بدهید«.
و در آیة 4فرموده:
(
)
)نساء (4 /
»و مهریققه و صققداق زنققان را بطیققب خققاطر )و بققدون توقققع(
بعنوان پیش کشی بدهید«.
بعلوة آیات بسیاری در کتاب خدای عزوجل که از اموال مققردم
منع شده مگر با رضایت خودشان و مگر به آنچه خدا واجب کرده
باشد در کتاب خود سپس سنت رسول او و حجتی به آن آمده
باشد.
شافعی )رحمه الله( فرموده :و اگر مردی ناچار شد و از مققرگ
یبینققم کققه بخققورد بققه
یگذشت باکی نم ترسید سپس به طعامی م
قدری که گرسنگیش بر طرف شود ،سپس قیمققت آن را بدهققد .و
در شرح این بسط کلم داده است.
گوید :و گفته شده از اضققطرار اسققت کقه مققردی بیمقار شققود و
مردی از اهل علم به او بگوید و یا خود او اهل علم باشد که کمتر
کسی است که از مانند این مرض خوب شود مگر آنکققه بخققورد و
یا بیاشامد فلن چیز را .و یا گفته شود به او کققه فلن چیققز زودتققر
یکند که فلن چیز را بخوری و یا بیاشامی و او ناچار تو را خوب م
بخورد مادامی که خمر نباشد کققه هرگققاه فلن مقققدار شققود تققو را
مست کند و یا چیزی از عقققل تققو را بققبرد از محرمققات و غیققر آن.
زیرا بردن عقل حرام است ،و ذکر کرده حدیث عرنیین را در بول
شتر و شیر آن و اذن رسول خققدا در شققرب آنهققا بققرای اصققلح
بدنشان.
به همان اسناد شافعی )رحمه الله( گوید :خدای تبارک و تعققالی
درسورة آل عمران آیة 93فرموده:
307 احکام القرآن
های کققه بیققن مققا و بیائید بققه سققوی کلم، ای اهل کتاب:»بگو
بین شما مساوی باشد که جز خدا را نپرستیم و چیزی را به
او شریک نگردانیم و بعضی از ما بعضی را اربققابی جققز خققدا
و اگر اعراض کردند بگوئید گواه باشققید بققه اینکققه مققا،نگیرد
.«مسلمان و تسلیم امر خدائیم
و،و امر کرد به قتال آنان تا جزیه دهند اگققر مسققلمانان نشققوند
:یفرماید
سورة اعراف که م157 دربارة آنان نازل کرد آیة
(
)
(157 / )اعراف
احکام القرآن 310
حلل بود ،چون بر زبان پیغمبر ما محمد حرام شده بققر ایشققان
هاند.
حرام است و اگر چه داخل دین او نشد
و به همان اسناد شافعی )رحمققه اللققه( فرمققوده :مشققرکین بققر
خود حرام کردند چیزهایی از اموال خودشان را که خدا بیققان کققرد
آنها بواسطة تحریققم ایشققان حققرام نیسققت ،و ایققن ماننققد بحیققره و
یکردند در یکردند و آنها را ترک م سائبه و وصیله و حام که رها م
مورد شتر و گوسفند مانند عتق .پققس شققیر آنهققا و گوشققت آنهققا و
یکردنققد کققه مققن در غیققر اینجققا آن را تفسققیر
ملک آنها را حققرام م
کردم .و خدا در سورة مائده آیة 103فرموده:
(
)
)مائده (103 /
»خدا مشروع قرار نداده بحیره را و نه سائبه را و نه وصیله
را و نه حام را.«...
و در سورة انعام آیة 140فرموده:
﴿
)انعام (140 / ﴾
نکارند آنان که از سققفاهت و نققادانی اولد خققود»بتحقیق زیا
را کشتند ،و آنچه خدا روزی ایشان نموده حرام کردند برای
افتراء بر خدا ،بتحقیق گمراهند و هدایت یافته نیسنتد«.
یکنققد
و باز خدای عزوجل در همان سوره آیة 139-138ذکر م
یفرماید:
هاند ،و م
آنچه را که حرام کرد
(
احکام القرآن 312
-138 / ) )انعام
(139
یخققورد این چهارپایان و زراعت ممنققوع اسققت نم:»و گفتند
و چهارپایققانی. بگمانشققان،اینها را مگر کسی که ما بخواهیم
حرام شده پشتهایشان )یعنی سواری بر آنهققا( و چهارپایققانی
بققزودی،یبرند برای افققتراء بققر خققدا
که نام خدا را بر آنها نم
آنچققه در:جزا دهیم ایشان را بمقابل افققترای شققان و گفتنققد
مهای این چهارپایان است مخصوص مقردان مقا و حقرام شک
و اگر آنچه در شکم حیوان مرده بود پققس،است بر زنان ما
یدهیم ایشان را بققر بزودی جزا م،مرد و زن در آن شریکند
.« زیرا خدا حکیم و داناست،سخنانشان
: فرموده143 و در آیة
﴿
313 احکام القرآن
) .﴾ انعام (143 /
یگفتند( :هشت جفقت ،از گوسقفند دوتقا ،و از»)مشرکین م
بز دوتا )بر ما حرام است( بگو :آیا آن دو نر حرام است و یا
دو ماده و یا آنچه در رحم آن دو ماده اسققت؟! طبققق دانققش
یگوئید« تا آخر آیة .145
خبر دهید مرا اگر راست م
پس خدای تعققالی ایشققان را اعلم کققرد کققه چیزهققائی کققه خققود
هاند بر ایشان حرام نیست ،و فرمود: حرام کرد
﴿
)انعام .(50 / .﴾
»بیاورید شاهدان خود را که شهادت دهند خدا اینها را حققرام
کرده و تازه اگر شهادت دادند تو شهادت مده« تا آخر آیات.
که رد کرده خرافات و محرمققات ایشققان را ،همچققون بحیققره و
سائبه و وسیله و حام ،و بیان کققرده کققه خداونققد ایققن چیزهققا را بققا
تحریم کردن ایشقان حقرام نکقرده اسقت .و در اول سقورة مقائده
یفرماید:
م
(
)مائده (1 / )
یشود
»برای شما حلل است چهار پایان مگر آنچه تلوت م
بر شما«.
عل َي ْك ُ ْ
م﴾ )که خدا داناتر است( يعني از مردار. ما ي ُت َْلى َ
﴿إ ِل ّ َ
یشود که در این باره نازل شده آیة 145سورة انعام و گفته م
که فرموده:
﴿
احکام القرآن 314
بسققتگان خققود ،و آنچققه واجققب اسققت بققر ایشققان بزکققات و نققذر و
کفارات و مانند اینها.
هاند کققه در مقابققل گرفتققن عققوض و دوم ،آنچه بر خود لزم کرد
شهای برای ثققواب و باشد از قبیل خرید و فروش و اجاره و بخش
مانند اینها.
یدهند بقصد استحباب برای طلب رضای خققدا و و سوم ،آنچه م
ثواب او ،و دیگر برای حمد و ثنای گیرنده ،و هققر دو خققوب و نیکققو
است .و ما امیدوار ثوابیم بر آن ان شاء الله.
یدهنققد غیققر از وجققوهی کققه سپس آنچه مرم از اموال خود را م
ذکر شد به یکی از دو صورت است :یا حق است و یا باطل .آنچه
از باطل بدهند برای ایشان جایز نباشد نققه بققرای آنققان و نققه بققرای
گیرندگان ،و همین است قول خدای تعالی که در سورة بقققره آیققة
188فرموده:
(
)
)بقره (188 /
»و اموال یکدیگر را بین خودتان بققه باطققل مخوریققد و آن را
به سوی حکام نیندازید تا مقداری از امققوال مققردم را بگنققاه
یدانید )چنیققن
)مثل رشوه و مانند آن( بخورید و حال آنکه م
خوردنی ناحق است(«.
پس حق از این وجوه که در قققرآن ذکققر شققده و در سققنت و در
تاریخ ،آن است که خدا تکلیف کرده اهل دین خود را.
و در آیة 60سورة انفال فرموده:
(
317 احکام القرآن
،2129حديث.[(2770 :
319 احکام القرآن
مردی قهر کرد و جدا شد ،فوق سه روز بر او حرام است ،و اگققر
یتوانققد بققا او
به او نامه نویسد و یا قاصققد فرسققتد در حققالی کققه م
سخن گوید از قهر و جدائی خارج نشده و گناهکار است.
شافعی )رحمه الله( فرموده :و هرگاه مردی قسققم بخققورد کققه
البته بندة خود را صد تازیانه بزند ،پس آن صد را جمع کند و به آن
صد عدد یک مرتبه بزند ،آیا به قسم خود عمل کرده یا خیققر؟ اگققر
احاطة علمی دارد که به آن مجموعه تمققامش بققه بققدن او رسققیده
بتحقیق نیکو کققرده ،و بققه قسققم خققود عمققل کردهظقغ و اگققر علققم
نققدارد ،در حکققم قسققم را نشکسققته ،ولققی در ورع شکسققته ،و
استدلل کرده به آیة 44سورة ص که فرموده:
(
)ص (44 / )
های از شاخة ریحققان بگیققر پققس بققا آن»و با دست خود دست
بزن و قسم را مشکن«.
داشت عیالش را بزند که به قسم خود عمل کققرده باشققد بنققابراین اگققر بققه
های ریحان بزند که حاوی صد عدد باشد کافی اسققت و بققه قسققم خققود دست
عمل کرده است .مترجم.
-مسند شافعي )ص ،362حديث ،(1668 :سنن ابن ماجه )،859 / 2 1
)حجرات (6 / )
هایققد ،اگققر فاسقققی بققرای شققما
»ای کسانی کققه ایمققان آورد
خبری آورد بتحقیق پردازید تا مبادا گروهی را بنادانی رنجققی
هاید پشیمان گردید«. رسانید ،و بر آنچه کرد
یفرماید:
و در سورة نساء آیة 94که م
(
)نساء (94 / )
»ای مؤمنین ،هنگامی که در راه خدا )برای جهاد و کارزار با
دشمنان( حرکت کردید ،پس تحقیققق کنیققد و ندانسققته کققاری
نکنید و به کسی کققه بققه شققما سققلم و اظهققار اسققلم کققرده
نگوئید که تو مؤمن نیستی«.
و شافعی )رحمه الله( گوید :خدای تعالی امر کرده به کسی که
یگذرد قبل از آنکه کاری و اقققدامی کنققد
بر کسی از بندگان خدا م
تحقیق کافی کند .و کلم را در این مورد بسط داده است.
شافعی )رحمه الله( گوید :خدای تعالی در سورة آل عمران آیة
159فرموده:
(
عمران (159 / )آل )
»و در کارها با ایشان مشورت کن«.
و در سورة شوری آیة 38فرموده:
(
)شوری (38 / )
325 احکام القرآن
)نساء (6 / )
»و یتیمان را بیازمائید تا هنگامی که به سققن ازدواج برسققند،
پس اگر از ایشان رشد عقلی دیدید ،پققس امققوال ایشققان را
به ایشان رد کنید ،و اموال ایشققان را از تققرس آن کققه مبققادا
بزرگ شوند به اسراف و شقتاب مخوریققد ،و هقر کقس غنققی
است باید عفت جویقد )و بقه آن امقوال دسقت نزنقد( ،و هقر
کس فقیر است باید بطققور پسققندیده مصققرف کنققد ،و چققون
اموال ایشان را به ایشان دادید بر آنان گواه بگیریققد ،و خققدا
برای حسابرسی کافی است«.
در این آیه ،دو معنققی احتمققال دارد :یکققی اینکققه امققر بققه اشققهاد
ارشادی باشد نه حتمی ،و جملة:
(
)بقره (283 / )
»خداوند برای حسابگری کافی است«.
گویا به ترک اشهاد رخصت داده ،یعنی )والله اعلم( اگققر شققاهد
نگرفتید خدا شاهد کافی است .احتمال دوم اینکقه ولقی یقتیم بایقد
شاهد گیرد که اگر روزی یتیم در اخذ مال انکار کققرد ،ولققی بتوانققد
خود را از تهمت بری نماید.
شافعی )رحمه الله( )در روایت المزنی از او در کتققاب وکققالت(
استدلل کرده به این آیه در مورد وکیل که هرگاه وکیل ادعققا کققرد
که مال موکل را به او داده و یا به کسی که موکل امققر کققرده ،از
او بدون دلیل قبول نشود ،زیققرا امیققن نبققوده کققه ادعققای او قبققول
شود ،چنانکه یتیمققان امققانت ولققی را قبققول ندارنققد پققس خققدا امققر
نموده به اشهاد .و به همیققن جهقت فقرق اسقت بیققن وکیقل و بیقن
یشود بدون اشهاد .و در کتاب ودیعه نیققز امین که از امین قبول م
در روایت ربیع بهمین معنی ذکر نموده است.
و بهمان اسناد شافعی )رحمه الله( گوید :خدای تبارک و تعققالی
در سورة نساء آیة 15فرموده:
احکام القرآن 332
مالی نیست باید شاهد مرد باشد و اگققر امققر مققالی شققد ،شققهادت
زنان با مردان جائز است ،و در جائی است که خدا به زنان اجازه
داده ،و اختلفی در این قول نیست ،و غیققر ایققن جققایز نباشققدوالله
اعلم.
و به همان اسقناد شقافعی )رحمقه اللقه( گویقد :خقدای تبقارک و
تعالی در سورة نور آیة 5-4فرموده:
(
)نور (5-4 / )
یدهند و چهار گواه»و آنان که زنان عفیفه را نسبت ناروا م
یآورند پس آنان را هشتاد تازیانه بزنیققد و گققواهی ایشققاننم
را هیچ وقت نپذیرید و آنان خود فاسقند .مگر آنان کققه پققس
از آن توبه و اصلح کنند«.
ن آنکه نسبت بد به زن مققؤمنه پس خدای تعالی امر کرده به زد ِ
داده و امققر نمققوده کققه شققهادت او پققذیرفته نشققود و او را فاسققق
نامیده ،سپس استثنا کرده مگر آن که توبه و خود را اصلح نماید.
شافعی )رحمه الله( روایت کققرده از عمققر بققن الخطققاب و از ابققن
عباس سپس از عطاء و طاوس و مجاهد که هرگققاه قققاذف یعنققی
تهمت زننده توبه کرده شهادت او قبول است ،و از شعبی سققؤال
یکند و شما شققهادت او را کردند ،او گفت :خدا توبة او را قبول م
یکنید؟!
قبول نم
335 احکام القرآن
»پس اگققر شققک داشققتید قسققم بققه خققدا خورنققد کققه بققه ایققن
یخریققم و اگققر چققه بسققود خویشققاوند شهادت متاع دنیا را نم
باشد«.
و همانا خویشی بین مسلمین است که با رسول خققدا بودنققد
از عرب ،و یا خویشی که بین ایشققان و بققت پرسققتان بققود نققه بیققن
ایشققان و اهققل ذمققه ،و نیققز قققول خققدای تعققالی در همققان آیققه کققه
یفرماید:م
(
)مائده (106 / )
یکنیققم کققه در آن هنگققام از
»و کتمققان شققهادت الهققی را نم
گناهکاران خواهیم بود«.
پس همانا کتمان و گناه آن از کتمققان کققردن شققهادت را کسققی
یکند که از مسلمین باشد نه اهل ذمه. اجتناب و دوری م
شققافعی )رحمققه اللققه( گویققد :و بتحقیققق شققنیدم از کسققی کققه
یگفت :این آیه منسوخ است به قول خدای تعالی که در سققورة م
طلق آیة 2فرموده:
(
)طلق (2 / )
»و شاهد بگیرید دو عدل از خودتان را«
و الله اعلم.
سپس در ضمن کلم شافعی )رحمه الله( که گوید :به او گفتم:
همانا خدا این آیه )آیة 106سورة مائده( را در وصققیت مسققلمانی
یدانققی؟
ذکققر کقرده ،و آیقا در وصقیت مسقلمانی در سقفر جقایز م
یدهققی؟ گفققت :نققه ،گفتققم: گفت :نه ،گفتم :آیا ایشققان را قسققم م
های کققه ایققن آیققه در وصققیت بققرای چققه و حققال آنکققه تأویققل کققرد
مسلمانی است ،گفت :زیرا نسخ شده ،گفتم :اگر نسققخ شققده در
چه موضوعی نازل شده تا آخر.
شافعی از این آیه در سققبب نققزول ایققن آیققه بنققابر نقققل آنچققه از
مقاتل بن حیان و غیر او آمده ،جواب دیگری داده.
احکام القرآن 342
و این در خبری است که مققا را ابققو سققعید بقن ابققی عمقرو نقققل
کرده از ابی العباس از ربیع از شافعی که خبر داد ابو سعید معققاذ
بن موسی از جعفری از بکیر بن معروف از مقاتل بن حیان که او
گفت :این تفسیر را گرفتم از مجاهد و حسن و ضققحاک کققه قققول
خدای تعالی:
(
)مائده (106 / )
»دو نفر عادل از خودتان و یا دو نفر دیگر از غیر خودتان«.
نازل شده هنگامی که دو مرد نصرانی از اهل دارین که یکی از
ایشان تمیمی و دیگری عدی بوده با یک نفققر از طققائفه قریققش در
سققفری تجققارتی مصققاحبت نمودنققد ،پققس در دریققا بققه مسققافرت
پرداختند .و با قریشققی مققالی معلققوم بققود کققه خققانوادة او دانسققته
بودند از ظروف و پوست و سیم و زر ،پس قریشققی بیمققار شققد و
وصیت خود را به آن دو نفر نصرانی نمققود و وفققات کققرد ،و آن دو
نفر مال او را با وصیت او گرفتند و به اولیاء آن میت دادنققد ،ولققی
بعضی از مال او را آوردند .خققانوادة او چققون نظققر بققه کمققی مققال
کردند گفتند :این رفیق شما با مال زیققادی حرکققت کققرد زیققادتر از
هاید ،آیا چیزی فروخت و یا چیزی خرید و یا بیماری آنچه شما آورد
او طولنی شد که خرج زیادی کرد؟ گفتند :نققه ،گفتنققد :پققس شققما
هاید ،و مال را برداشتند و امر خود را نزد رسققول خققدا خیانت کرد
بردند .پس خدای تعالی نازل فرمود آیة 106سورة مققائده را
یفرماید:
که م
(
343 احکام القرآن
-سنن البيهقي الكبرى ) (164 /10و و بهمین معنی روايت شده در 1
صحيح بخاري ) ،1022 /3حديث ،(2628 :سنن ابي دواد )،331 /2
حديث ،(3606 :سنن ترمذي ) ،259 /5حديث.(3060 :
احکام القرآن 344
)
)مائده (108-107 /
»هرگاه اطلع حاصل شد که آن دو استحقاق اتهام دارند دو
هترشاهد دیگر )از اولیاء میت( جای آنان بایستند که شایسققت
باشققند از کسققانی کققه اسققتحقاق برتققری دارنققد ،و قسققم
تتر یخورند به خقدا کقه گقواهی مقا از گقواهی آنقان درسق م
یکنیققم زیققرا در ایققن صققورت از
است و ما از حققق تجققاوز نم
سققتمگران خققواهیم بققود ایققن روش بققه آوردن شققهادت بققر
صورت حقیقی آن نزدیکققتر اسققت و یققا بترسققند کققه پققس از
مهائی رد شققود و از خققدا بترسققید و قسققم خوردنشققان قس ق
یکند«.
بشنوید و خدا قوم فاسقان را هدایت نم
یعنی :چون اطلع حاصل شد که آن دو استحقاق اتهام دارند دو
نفر از اولیاء میت قسم خوردند که آن جام و گردن بند از مال مققا
345 احکام القرآن
ساکن است .بیائید قرعه افکنیم ،پس قرعه افکندند و قرعه بنققام
یونس آمد .پس او را از کشتی بیرون انداختند.
و این نیز مانند همان معنی است که برای کفالت حضرت مریم
-علیهققا السققلم -افکندنققد ،زیققرا حققالت سققاکن کشققتی در حفققظ
جانشان مساوی بود و اگر حکمی مربوط به اموال بود محتققاج بققه
های که برای کفققالت یشدند ،چنانکه در قرع های در نفوس نم قرع
مریم -علیها السلم -افکندنققد .و شققافعی )رحمققه اللققه( فرمققوده:
های است که بر حضققرت قرعة پیغمبر در هر موردی مانند قرع
مریم افکندند.
و آن قرعه مانند اینکه آن جنققاب قرعققه افکندنققد بیققن چنققد نفققر
مملوکی که با هم آزاد شده بودند ،پس قرعه افکند که یققک سققوم
آنان آزاد شدند .و این قضیه در مققوردی بققود کققه آزاد کننققده یعنققی
ههائی را کققه متعلققق بققه مالک ایشان در بیماری خود آزاد کرد بنققد
خودش و متعلق به ورثه بققود ،و ایققن آزادی را در مققال ورثققه حققق
نداشت ) .(1پس رسول خدا چنان کققرد کققه بققه همقة ورثققه حقق
های کقه بیققنایشان برسد نه آنکققه تبعیققض شققود .و همچنیققن قققرع
زنان خود افکند که هر کدامشان در حضققر بققه قسققمت خققود نققائل
یتوانسققت همققه را همققراه بققبرد یشدند ولققی در سققفر چققون نم م
یبققرد ویآمد او را همراه م یافکند ،قرعه بنام هر کدام م قرعه م
یگشت به همققان یشد .و چون از سفر بر م حق دیگران ساقط م
یکرد ،و ایام سققفر را حسققاب قسمی که قبل از سفر بود عمل م
یکرد) .(2و همچنین در تقسیمات اموال خیبر قرعه افکنققد پققس نم
چهار پنجم اموال خیبر را برای حاضرین قسمت کرد ،و بققرای هققر
یشقد آن را بقه او کس سقهم او بقر جقزئی از آن مجتمقع معیقن م
یداد که دیگران حقی در آن نداشققته باشققند ،و او نیققز در حققق و م
سهم دیگران منقطع باشد.
به همان اسناد سابق شافعی )رحمه الله( گویققد :خققدای تعققالی
یفرماید:در سورة هود آیة 42م
-متفق عليه] ،صحيح بخاري ) ،174 /1حديث ،(444 :صحيح مسلم )/2 1
،1141حديث.[(1504 :
351 احکام القرآن
یگوید :خیر مال است ،مقصود او این اسققت کققه و شاید آنکه م
همقانطور کققه قبل ً بققرای مققولی خقود مقال کسققب م
ینمققوده ،بققاز
یتواند مالی کسب کند که خود را آزاد کند. م
شافعی )رحمه الله( فرموده :و چون بنده جامع شققد یعنققی هققم
قققوة کسققب دارد و هققم امققانت و دوسققت دارد کققه آقققای او بققا او
مکاتبه کند من دوست داردم که آقا مکاتبه کنققد .ولققی آنچققه بققرای
من روشن است این است که او را مجبور بققر مکققاتبه نکنققد ،زیققرا
یفهماند نه حتمی را .و ایققن سققخن آیه ارشادی است و اباحه را م
هاند.های از اهل علم از کسانی که من ملقاتشان کردم گفت را عد
و شققافعی )رحمققه اللققه( بسققط کلم داده و اسققتدلل کققرده بققه
اینکه اگر مکاتبه واجب و حتمی بود هرآینه سید او مجبققور بقود بققه
کمترین مالی که نام مکاتبه بر آن واقع شود و یا بمدت زودی باید
مکاتبه شود.
خققبر داد مققا را ابوسققعید از ابققی العبققاس از ربیققع از شققافعی از
شخص ثقه از ایوب از نافع از عبدالله بن عمر که او با بنققدة خققود
به سی و پنج هزار دینار و یا درهم مکاتبه کرد و پنج هزار آن را به
یکنم قسط آخرش بود. او بخشید که گمان م
شافعی )رحمه الله( فرموده :به عقیدة مقن )واللققه اعلققم( ایققن
قضیة بخشش مقداری از مال المکاتبه مانند آن است که خققدا در
سوره بقره آیة 241فرموده:
(
)
)بقره (241 /
های دارنققد ،و
»و زنان طلق داده شققده بطققور معققروف بهققر
این حقی است بر عهدة پرهیزکاران«.
یباشققد اینجققا
های م پس همچنانکه برای زنققان طلق شققده بهققر
یشققود کققههای بققرای مکاتبققات اسققت .پققس سققید او مجبققور م بهر
مقداری از مقال المکققاتبه را از او بگققذرد .و چقون چیققزی بققرای او
گذاشت مجبور بر بیشققتر نشققود .و چققون عبققد مکققاتب تمققام مققال
المکاتبه را پرداخققت ،بققر سققید اسققت کققه مقققداری از آن را بققه او
احکام القرآن 354
-تفسير القرآن -عبد الرزاق الصنعاني ) ،(240 /2جامع البيان -ابن 1
) ،270 /2حديث ،(777 :هيثمي مي گوید :راویان آن راویان صحیح است.
احکام القرآن 358
)مائده (5 / )
»و ازدواج با زنان پاکدامن از اهققل کتققاب )بققرای شققما حلل
است(«.
گوید :مقصود زنان آزاد از اهل کتابست که شوهر ندارند.
و مقصقققققققققققود از جملقققققققققققة ﴿ :
) ﴾ نسققاء» (24 :بققا
پاکدامنی نه به زنا کاری« این است که پاکدامن و عفیف باشید نه
از راه فسق و نابکاری.
گویققد :و شققافعی )رحمققه اللققه( در قققول خققدای عزوجققل کققه
فرموده:
(
)مائده (93 / )
»بر آنان که ایمان آورده و عمل صالح کردند گنققاهی نیسققت
در آنچه خوردند در صورتی که تقوی داشته باشند«.
گوید :مقصود از ﴿» ﴾ تقوی پیشه کنند« اینست کققه بققه
آنچه بر ایشان حرام است نزدیک نشدند.
گویققد :و شققافعی )رحمققه اللققه( در قققول خققدای عزوجققل کققه
فرموده:
(
)مائده (105 / )
»ای مؤمنین ،به خود پردازید و از خود مراقبت کنید«.
گفته :این آیه مانند آیة 272سورة بقره است که فرموده:
(
(272 / )بقره )
»ای پیامبر ،هدایت ایشان بر عهدة تو نیست«.
یفرماید:
و مانند آیة 140سورة نساء است که م
احکام القرآن 362
شافعی )رحمه الله( فرمققوده :در احکققام الهققی بیققان شققده کققه
یباشد ،پققس نکققاح را حلل کققرد و نعمت او از جهت عصیان او نم
در آیة 3از سورة نساء فرمود:
(
)نساء (3 / )
»پس نکاح کنید آنچه را خوش آید شما را از زنان«.
و در همان آیه فرمود:
(
)
)نساء (3 /
یعدالتی داشتید پس به یک زن و یا یک»پس اگر خوف از ب
ملک یمین اکتفا کنید«.
و زنا را حرام کرده ،و در سورة اسراء آیة 22فرموده:
(
/ )) اسراء
(32
»و به زنا نزدیک مشققوید زیققرا آن کققاری زشققت و بققد راهققی
است«.
علوه بر آیات دیگری که در کتاب خود ذکر کرده.
پس معقول است که ولدالزنا منسوب به زنا کننده نباشد ،زیققرا
ما بیان کردیم کققه نعمققت او فقققط از جهققت اطققاعت اسققت نققه از
جهت معصیت .سپس آن را بر زبققان رسققول خققود بیققان نمققوده ،و
کلم را در شرح آن بسط داده است.
خبر داد ما را ابوعبدالرحمن ،از علی بن عمر الحافظ در بغداد،
از عبدالله بن محمد بن احمد بن محمد بن عبدالله بققن محمققد بققن
العباس الشافعی از پدرش ،از پدر خود ،از ابی محمد بن عبققدالله
یگویققد :بیققن دو
بن محمد که گفت :شنیدم شافعی )رحمه الله( م
367 احکام القرآن
جلد مصحف نظر کردم و مراد خدا را شققناختم در جمیققع آنچققه در
آن است مگر دو حرف را کققه شققافعی ذکققر کققرد آن دو را ،و مققن
یکی را نسیان کردم .و دیگری قول خدای تعالی در آیة 10سورة
یباشد که فرموده:شمس م
(
(10 / )شمس )
»و محققا ً هر کس نفس را تباه کند هلک گردیده«.
پققس آن را در کلم عققرب نیققافتم ،و بققرای مقاتققل بققن سققلیمان
قرائت کردم ،او گفت :لغت سققودان اسققت ،و »دسققاها« ،بمعنققای
یباشد .یعنی بتحقیق هلک شد آنکه خود را اغوا کنققد. »أغواها« م
و الله اعلم.
و در کتاب سققنن قققرائت کققردم روایققت حرملققة بقن یحیققی را از
شققافعی )رحمققه اللققه( کققه گفتققه اسققت :خققدای تبققارک و تعققالی
فرموده:
(
احکام القرآن 368
(
)
)انسان (8 /
»نیکوکققاران بققر دوسققتی خققدا مسققکین و یققتیم و اسققیران را
یکنند«.
اطعام طعام م
در حالی که اسیران از دشمنان خدا و رسول بودند.
و به همان اسناد ربیع گوید :از شافعی )رحمه الله( شققنیدم کققه
یبینققد
یفرمود :هر کس از اهل عدالت گمان کنققد کققه جققن را م م
یدانققم ،زیققرا خققدای عزوجققل در سققورة
من شهادت او را باطل م
اعراف آیة 27فرموده:
(
)
)اعراف (27 /
یبینند از جائی که شما ایشان
»شیطان و قبیلة او شما را م
یبینید«.
را نم
مگر آنکه پیغمبر باشد.
یفرمایققد :مققن
به همان اسققناد سققابق شققافعی )رحمققه اللققه( م
کراهت دارم که به محققرم ،صققفر گفتققه شققود ،ولیکققن بققه محققرم،
محرم گفته شود .و همانا کراهت داشتن من از جهققت ایققن اسققت
یکردند و به محققرم و صققفر ،دو هها را شمار م که اهل جاهلیت ما
ینمودنققد ،یعنققی مقاه حققرام را
یگفتند .برای اینکه نسققئ م صفر م
یدادنققد و در
یدادند ،و در سالی حققج را در مقاهی انجققام م تغییر م
یگفتنققد :محققل محققرم را در ایققن سققالسال دیگر در غیر آن ،و م
خطاء نمودیم و در سالی صواب کردیم .پققس خققدای عزوجققل آیققة
37از سورة توبه را نازل کرد که
-نگا :صحیح بخاری ) ،1589 /4حدیث ،(4114 :صحیح مسلم )/3 2
،1386حدیث.(1764 :